سر زلف تو دزد دل های ماست
گر آویزی او را از گردن رواست
به بالای لب نقطة خال تو
خطا نیست آن نکته مشک ختاست
صفاهاست با آن دو رخ دیده را
غباری اگر هست از آن خاک پاست
به دور تو صوفی با پوش شد
که از دست تو پیرهن ها فباست
ز من گفته صبر کن نیم دم
از آن روی چندین صبوری کراست
جدا می کند فرقت جان ز تن
قرارم ز دل نیز این خود جداست
کجا شد دلت باز گفتی کمال
تو خود نیک دانی مرا دل کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
هنوز آلت عقد ناکرده راست
که از هر سویی غلغل و نعره خاست
بلی، بیگمان این جهان چون گیاست
جز این مردمان را گمانی خطاست
ازیرا که همچون گیا در جهان
رونده است همواره بیشی و کاست
اگر هرچه بفزاید و کم شود
[...]
نه جایی تهی گفتن از وی رواست
نه دیدار کردن توان کو کجاست
بنام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.