ای پسر، چون در کارزار باشی آنجا درنگ و سستی شرط نیست، چنانک بیش از آنک خصم بر تو شام خورد تو بر وی چاشت خورده باشی و چون در میان کارزار افتاده باشی هیچ تقصیر مکن و بر جان خود مبخشای، که کسی را که به گور باید خفتن به خانه نخسپد به هیچ حال، چنانک من گفتم به زفان طبری {رباعی:
سی دشمن بشر تو داری رمونه
نهراسم و رمیر کهون وردونه
چنین گنه دونا که: بوین هرزونه
بگور خته نخسه آنکس بخونه}
و هم این معنی را به پارسی گویم، تا همه کس را معلوم شود:
گر شیر شود عدو چه پیدا چه نهفت
با شیر به شمشیر سخن باید گفت
آنرا که به گور خفت باید بیجفت
با جفت بخان خویش نتواند خفت
در معرکه تا یک گام پیش توانی نهاد یک گام بازپس منه و چون در میان خصمان گرفتار آمدی از جنگ میآسای، که از جنگ خصمان را به چنگ توان آورد، تا با تو حرکات روزبهی میبینند ایشان نیز از تو همی شکوهند و اندر آن جای مرگ را بر دل خویش خوش گردان و البته مترس و دلیر باش، که شمشیر کوتاه بر دست دلاوران دراز گردد، به کوشیدن تقصیر مکن، اگر هیچگونه در تو ترسی و سستی پدید آید اگر هزار جان داری یکی نَبَری و کمترین کس بر تو چیره گردد و تو آنگاه کشته گردی و به بدنامی نامت برآید و چون به مبارزی در میان مردان معروف شوی چون تو تهاون کنی از زیان برآیی و در میان همسران خویش شرم زده باشی و چون نام و نان نه باشد کم آزاری در میان همالان خویش حاصل شود و مرگ از چنان زندگانی بهتر باشد، بهنام نیکو مردن به که بهنام بد زیستن:
بهنام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
اما به خون ناحق دلیر مباش و خون هیچ مسلمان حلال مدار، الا خون صعلوکان و دزدان و نباشان و خون کسی که در شریعت خون وی ریختن واجب شود، که بلای دو جهان به خون ناحق باز بسته باشد؛ اول در قیامت مکافات آن بیابی و اندرین جهان زشت نام گردی و هیچ کهتر بر تو ایمن نباشد و اومید خدمتگاران از تو منقطع گردد و خلق از تو نفور شوند و به دل دشمن تو باشند و همه مکافاتی در آن جهان به خون ناحق باشد، که من در کتابها خواندهام و به تجربه معلوم کرده که مکافات بدی هم درین جهان به مردم رسد. پس اگر این کس را طالع نیک افتاده باشد ناچار به اولاد او برسد؛ پس الله الله بر خود و فرزندان خود ببخشای و خون ناحق مریز، اما به خون حق که صلاحی در آن بسته باشد تقصیر مکن، که آن تقصیر فساد کار تو گردد، چنانک از جد من شمسالمعالی حکایت کنند که وی مردی بود سخت قتال، گناه هیچکس عفو نتوانستی کردن که مردی بد بود و از بدی او لشکر برو کینهور گشتند و با عم من فلکالمعالی یکی شدند؛ وی بیامد و پدر خویش شمسالمعالی را بگرفت به ضرورت، که لشکر گفتند که: اگر تو درین کار با ما یکی نباشی ما این ملک به بیگانه دهیم. چون دانست که ملک از خاندان ایشان بخواهد شد به ضرورت از جهت ملک این کار بکرد و او را بگرفتند و بند کردند و در مهدی نهادند و موکلان بر وی گماشتند و او را به قلعهٔ جناشک فرستادند و از جملهٔ موکلان مردی بود نام او عبدالله جماره و در آن راه که با وی همیرفتند شمس المعالی این مرد را گفت: یا عبدالله، هیچ دانی این کار که کرد و این تدبیر چون بود که بدین بزرگی شغلی برفت و من نتوانستم دانست؟ عبدالله گفت: این کار فلان و فلان کرده است، بر پنج سفهسالار نام برد که این شغل بکردند و لشکر را بفریفتند و در میان این شغل من بودم که عبداللهام و همه را من سوگند دادم و بدین جایگاه رسانیدم و لکن تو این کار را از من مبین، از خود بین، که ترا این شغل از کشتن بسیار افتاد نه از گشتن لشکر. شمسالمعالی گفت: تو غلطی، مرا این شغل از مردم ناکشتن افتاد، اگر این شغل بر عقل رفتی ترا و این پنج کس را میببایست و اگر چنین کردمی کار من به صلاح بودی و من به سلامت بودمی و این بدان گفتم تا در آن میباید کرد تقصیر نکنی و آنچ نگزیرد سخت نگیری و نیز هرگز خادم کردن عادت نکنی، که این برابر خون کردنست، از بهر شهوت خویش نسل مسلمانی از جهان منقطع کنی بزرگتر بیدادی نباشد، اگر خادم باید خود خادم کرده بیابی و بزه او بر گردن یکی دیگر باشد و تن خود را ازین گناه بازداشته باشی. اما در حدیث کارزار کردن چنانک فرمودم چنان باش و بر خویشتن مبخشای، که تا تن خویش خوردنی سگان نکنی نام خویش را نام شیران نتوانی کرد، {بدان که هر روزی بزاید روزی بمیرد، چه جانور سه نوع است: ناطق حی، ناطق میت، حی میت، یعنی فرشتگان و آدمیان و وحوش و طیور و در کتابی خواندهام از آنِ پارسیان بهخط پهلوی که زردشت را گفتند جانور چند نوع است؟ هم برین گونه جواب داد، گفت زیانی گویا و زیانی گویا میرا و زیانی میرا. پس معلوم شد که همه زنده بمیرد و کس پیش از اجل نمیرد، پس کارزار از اعتقاد باید کردن و کوشا بودن تا نام و نان حاصل آید، در حدیث مرگ و مردن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام گوید: مت {بوم} الذی ولدت، من آن روز مردم که بزادم و هر گه که از حدیثی به حدیث دیگر روم بسیار بگویم ولکن گفتهاند: بسیاردان بسیارگو باشد؛ آمدم با سر سخن: بدان که نام و نان به دست آید و چون به دست آوردی جهد آن کن که مال جمع کنی و نگاه میداری و خرج به موجب میکنی.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، نویسنده به جوانی نصیحت میکند که در میدان جنگ باید بیدرنگ و پرقدرت عمل کند، زیرا هیچ جای تساهل و ترس نیست. او به جوان یادآوری میکند که اگر باید بمیرند، بهتر است با شجاعت در میدان نبرد بمیرند تا با نام بد زندگی کنند. وی همچنین تأکید میکند که هرگز نباید خون ناحق بریزد و از ظالمی دفاع کند که باعث زیان دیگران شود.
متن همچنین به نحوه رفتار در جنگ و نسبت به دشمنان اشاره میکند و میگوید که در شرایط سخت نباید فرار کرد و باید دلیر بود. در نهایت، نویسنده از جوان میخواهد که نام نیکو را حفظ کند و از خطاهای بزرگ بپرهیزد، زیرا نام و نان (معنای زندگی) با تلاش و اصول صحیح به دست میآید.
هوش مصنوعی: ای پسر، زمانی که در میدان جنگ هستی، نباید درنگ یا سستی کنی. به گونهای عمل کن که حتی قبل از اینکه دشمن از شام خود فارغ شود، تو باید چاشت خود را خورده باشی. و هنگامی که در میانهی جنگ هستی، هیچگونه کوتاهی نکن و جان خود را فدای چیزی نکن، زیرا کسی که قرار است به زمین سپرده شود، به هیچ وجه نمیتواند به خانه برگردد.
هوش مصنوعی: تو شش دشمن داری که به آنها توجه نکردهای؛ مانع از رسیدن به موفقیت و خوشبختیات هستند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که به گناه آلوده شده و در زندگیاش به کارهای بیفایده میپردازد، در نهایت به ذلت و بیپناهی میرسد، در حالی که کسی که به کارهای خوب و مفید مشغول است، به سعادت و خوشبختی میرسد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن مانند شیر قوی و شجاع شود، چه نمایان باشد و چه پنهان، در مواجهه با او باید با قدرت و شجاعت صحبت کرد.
هوش مصنوعی: کسی که در گور آرام میگیرد، نمیتواند با دیگری در آرامش باشد، زیرا در کنار جفت خود باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، هرگاه یک قدم به جلو میروی، یک قدم عقب نرو و اگر در میان دشمنان گرفتار شدی، مختصری از جنگ را رها کن؛ زیرا میتوان با پیروزی بر دشمنان به دست آورد. آنگاه که حرکات خوب و مثبتی از تو میبینند، خود آنان نیز از تو شکایت میکنند. در آن لحظه، مرگ را بر دل خود آسان بگیر و هرگز نترس و شجاع باش؛ زیرا شمشیر در دستان دلیران بلند میشود. به تلاش ادامه بده و از هیچ گونه ترس و سستی در خود نگذار. اگر هزار جان هم داشته باشی، هرگز یکی را به راحتی از دست نده و نگذار کوچکترین فردی بر تو غلبه کند، چون در این صورت کشته خواهی شد و نامت بد نام خواهد شد. اگر در میان دیگران معروف شوی و نسبت به آنها بیتوجهی کنی، ضرر خواهی کرد و خود را در میان خانوادهات شرمنده خواهی دید. وقتی نام و نانی برایت نماند، هیچ ارزشی در میان همتایانت نخواهی داشت و زندگی اینچنینی بهتر است که مردن با نام نیکو داشته باشی تا زندگی با نام بد.
هوش مصنوعی: اگر با نام خوب بمیرم، این برای من جایز است. باید نامی از من بماند که نشاندهندهی مرگ من باشد.
هوش مصنوعی: به خون ناحق وابسته نباش و خون هیچ مسلمان بیگناهی را نریز، مگر خون کسانی که در راه فساد و دزدی هستند یا آنانی که شریعت ریختن خونشان را واجب کرده است. چرا که آسیب ناشی از این کار در دو دنیا به تو برمیگردد؛ در قیامت مجازات آن را خواهی دید و در این دنیا هم بدنام خواهی شد و مردم از تو دور خواهند شد. تو باید مراقب خود و فرزندان خود باشی و هرگز به ریختن خون ناحق اقدام نکنی، مگر در مواردی که حق بر آن تاکید دارد. یکی از داستانهای تاریخی حکایت از این دارد که چگونه یک شخص به خاطر منافع شخصی خود در خطر قرار گرفت و دیگران را به کشتن وادار کرد؛ در حالی که اگر به عقل رجوع میکرد، میتوانست از این کار جلوگیری کند. در نهایت، به یاد داشته باش که حرمت انسانیت را نگهدار و با شجاعت زندگی کن، زیرا تنها با احترام و صداقت میتوانی نام نیک و روزی خوب بهدست آوری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.