سر زلف تو دزد دل های ماست
گر آویزی او را از گردن رواست
به بالای لب نقطة خال تو
خطا نیست آن نکته مشک ختاست
صفاهاست با آن دو رخ دیده را
غباری اگر هست از آن خاک پاست
به دور تو صوفی با پوش شد
که از دست تو پیرهن ها فباست
ز من گفته صبر کن نیم دم
از آن روی چندین صبوری کراست
جدا می کند فرقت جان ز تن
قرارم ز دل نیز این خود جداست
کجا شد دلت باز گفتی کمال
تو خود نیک دانی مرا دل کجاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و جذابیت معشوقی است که دلها را میدزدد و زیباییهایش سبب حیرت و شگفتی میشود. شاعر به زلفهای معشوق اشاره میکند که مانند دزدی دلهای عاشقان است و میپرسد آیا آویزان کردن آنها از گردن رواست. همچنین به خال روی لب و دو رخ زیبا اشاره میکند که اگر چه غباری روی آنها وجود دارد، اما زیباییشان بینظیر است. شاعر از احساس جدایی و فاصله احساسی خود رنج میبرد و به صوفیانی اشاره میکند که به دور معشوق میگردند و از عشق او سرمست هستند. در نهایت، شاعر از محبوب خود میخواهد که در مورد دل او بگوید و از او میپرسد که کجا رفته است. این شعر به احساس عمیق عشق و انتظار شاعری از معشوق پرداخته است.
هوش مصنوعی: موهای تو دلهای ما را به دزدی میبرد، اگر آنها را از گردن خود بیندازی، اشکالی ندارد.
هوش مصنوعی: نقطهای که بر لبهای تو قرار دارد، اشتباه نیست؛ بلکه نشانهای از زیبایی و جذابیت توست.
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبا و خندان او را میبینم، اگر هم غباری بر روی آن نشسته باشد، ناشی از خاکی است که از خاک پای او برآمده است.
هوش مصنوعی: صوفی به دور تو چرخید و خود را پوشاند، زیرا از دست تو لباسهایش به هم ریخته بود.
هوش مصنوعی: فردی به من گفت که صبر کن و در مدت کوتاهی منتظر بمان. حالا سوالی پیش آمده که این همه تحمل و صبر برای چه کسی است؟
هوش مصنوعی: فراق و جدایی روح را از بدن میگیرد و آرامش من را از دل نیز سلب کرده است.
هوش مصنوعی: کجا رفتی که با دل شاد گز صحبت کردی؟ خودت میدانی که حال من چطور است و دل من کجاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
هنوز آلت عقد ناکرده راست
که از هر سویی غلغل و نعره خاست
بلی، بیگمان این جهان چون گیاست
جز این مردمان را گمانی خطاست
ازیرا که همچون گیا در جهان
رونده است همواره بیشی و کاست
اگر هرچه بفزاید و کم شود
[...]
نه جایی تهی گفتن از وی رواست
نه دیدار کردن توان کو کجاست
بهنام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.