دوستان بار من و دلبر و دلدار من اوست
من دگر دوست ندارم بجز این مونس دوست
فکر بسیار چه حاجت در رخش چون دیدم
گر بازم سر و گر نیز نظر هر دو نکوست
خوانده قصه طوبی که برآمده ز بهشت
طوبی آن قامت دلجوی و بهشت آن سر کوست
همچو زلفش به سلاسل نتوان داشت نگاه
هرکه را سلسله جنبان دل آن سلسله موست
بار جاده کشیدی همه وقتی دوشم
در سر اکنون می و بر دوش من این بار سبوست
بسکه در بای کشان کرد سر مسکینان
زلف مشکینش ازین شرم سر افکنده فروست
زاهدم گفت نشد عاقل و هشیار کمال
هرکه هشیارتر است از همه دیوانه تر اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و مونس دل صحبت میکند. شاعر از دوست و محبوبش میگوید و بیان میکند که غیر از او کسی را نمیخواهد. او به زیبایی و جذابیت محبوبش اشاره میکند و میگوید که نیازی به فکر و تردید ندارد چرا که محبوبش را دیده است. همچنین به داستانی از بهشت و درخت طوبی اشاره میکند که نماد زیبایی و دلجویی است. شاعر میگوید که عشق مانند زلف محبوبش آنقدر جذاب و غیرقابل دسترس است که نمیتوان به آن چشم دوخت. در انتها به صحبتهای زاهد اشاره میکند و میگوید که هر کس در عشق هشیارتر باشد، در واقع دیوانهتر است.
هوش مصنوعی: دوستان، بار سنگین من و محبوب و معشوق من همان اوست. من دیگر هیچ دوستی جز این همدم عزیز ندارم.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات را دیدم، دیگر نیازی به فکر کردن نیست، چون هر چه ببینم، چه از جلو و چه از کنار، همهاش زیباست.
هوش مصنوعی: داستان درخت طوبی را شنیدهای که از بهشت روییده است. آن قامت زیبا و دلپذیر بهشتی است که در واقع بهشت در آن سمت قرار دارد.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به زلفش مانند زنجیری دشوار است، زیرا هر کسی که دلش به تحرک درآید، آن زنجیر موهای اوست.
هوش مصنوعی: تمام بارها و مشکلاتی که در مسیر زندگی به دوش کشیدی، آن لحظه که در حال نوشیدن مشروب هستم، به دوش من فقط یک سبو (خمره) است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت زلفهای مشکی او، سر بسیاری از بیچارگان به افتاد و خجالت کشیدند.
هوش مصنوعی: زاهد به من گفت که عاقل و هوشیار به کمال نمیرسد و هر کس که هوشیارتر است، در واقع دیوانهتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خدایی که معول به همه چیز بدوست
به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست
که به اقطاع نخواهم نه جهان بلکه فلک
نه فلک نیز مجرد فلک و هرچه دروست
هرگز از یاد نخواهد شدنم صحبت دوست
کی فراموش شود چون همه هستی من اوست
بی سهی سرو و سمن سای تو ایجان جهان
همچو اوراق دلم خون جگر تو بر توست
تا برفتی ز برم در نظرم قامت تو
[...]
دل من در خم چوگان دو زلفش چون گوست
که کند چاره ی درد دل ما را جز دوست
رود خون می رود از دیده ی من در غم او
دل سنگین نگارم مگر از آهن و روست
نام و ننگ و دل و دین در سر کارت کردم
[...]
آفتابیست جمالت که جهان پرتو اوست
همه را از همه رو روی بدان روی نکوست
تا جمال تو بدیدم خوش و خندان گشتم
همه شب ذکر دلم تا بسحر یا من هوست
بنده از دیدن دیدار تو گشتم فربه
[...]
دل من در بر دلدار چو گفت الله دوست
یار دانست که این عاشق دیرینه اوست
در برویم بگشاد و برخویشم بنشاند
با گدا پادشه هر دو جهان روی بر اوست
ساغر می ز لب لعل مرا گفت بگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.