گر به فردوسی از حریم وصل نگشانی دری
پیش هر حوری ز آب دیده باشد کوثری
گرنه در هر غرفه زنجیری بود از موی دوست
در بهشت از هر دری آید عذاب دیگری
گرنه آن سرو افکند بر شاخ طوبی سایه
هر ورق در شرح بی برگی بر آرد دفتری
با لب رضوان ما از ما بگو ای سلسبیل
ساقی جانها روان کن باده روشنتری
منتظر منشان چو گل بر خاک اهل روضه را
تازحسرت خون نگردد هر دلی در هر بری
درقیامت خوش برا دامن کشان چون زلف خویش
تا به بینی زیر پا هر جانب افتاده سری
گر به فردا افکنی دیدار میمون با کمال
تا به روز حشر باشد هر دم او را محشری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و وصل در بهشت میپردازد. شاعر از اهمیت دیدار محبوب و زیباییهای بهشتی صحبت میکند. او به حوریان و نعمتهای بهشت اشاره میکند و میگوید که در صورت عدم وصل به معشوق، عذاب و حسرت در آن جهان نیز وجود دارد. همچنین بر اهمیت عشق و زیبایی در زندگی و قیامت تاکید دارد و به شور و شوق وجودی در کنار محبوب میپردازد. در نهایت، بر این نکته تاکید میشود که عشق و زیبایی باید در زندگی و فراسوی آن، در روز قیامت، به یاد مانده و تجربه شود.
هوش مصنوعی: اگر در درگاه وصال فردوسی را نبندی، در برابر هر حوری، چشمت بر این گریه میشود که مانند کوثر است.
هوش مصنوعی: اگر در بهشت هم هر گوشهای زنجیری از موی محبوب وجود داشته باشد، عذاب دیگری از هر در به سراغ انسان میآید.
هوش مصنوعی: اگر آن سرو بلند بر درخت طوبی سایه بیفکند، هر صفحهاش در توصیف بیبرگی، دفتری را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از ما و از لب خوشگفتار رضوان بگو، و جانها را با بادهای روشن و دلانگیز روان کن.
هوش مصنوعی: منتظر نمانید مانند گلی که بر سر خاک نشسته است، زیرا دلهای اهل محبت را به حسرت و اندوه فرو میبرد و آنان در هر سختی دچار درد و رنج خواهند شد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، خوشا به حال کسانی که دامن خود را میکشند، چون زلف خود؛ تا اینکه بتوانند هر طرف را ببینند و سرهایی را که زیر پا افتادهاند، مشاهده کنند.
هوش مصنوعی: اگر امید دیدار میمون را به فردا بیندازی، او با کمال در انتظار تو خواهد بود، تا روز قیامت هر لحظه آماده حضور خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.