گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خیالی بخارایی

شمع می‌گفت به پروانه شبی در منزل

که مرا نیز بر احوال تو می‌سوزد دل

سرورا در غم هجر تو ز بس گریه و آه

عمر بر باد شد و پای فرو رفت به گل

غنچه بر نقش دهان تو به ده دل نگران

گل سیراب ز روی تو به صد روی خجل

عاشق صورت مطبوع تو را نیست خبر

کز چه آب است و چه گِل صورت خوبان چگل

اشک بر خاک درت می رود و دارم چشم

کز درِبار تو محروم نگردد سایل

گفتم از مشکل عشق تو خیالی به فسون

جان تواند که بَرَد؟ گفت چه دانم مشکل