خیام به کاخ بزرگ و باشکوهی اشاره میکند که بلندای آن تا آسمان بوده و اقامتگاه شاهان بودن است اما اکنون فاختهای بر کنگرههای آن مینشیند و میگوید: «کو؟ کو؟» که نشان از زوال و نابودی قصر دارد.
امیرعلی در ۱۵ سال قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۹، ساعت ۱۲:۴۵ نوشته:
این شعر از اشعار بسیار دل انگیز جناب عمر خیام و بیانگر روحیه شعر وی است. دکتر غلام حسین یوسفی در مورد این شعر در کتاب چشمه روشن توصیف جالبی دارد. از قصری که پادشاهان به آن رو میکردند و امروز فاخته (کوکو) ای بر آن نشسته و نغمه سر میدهد که آن همه کو!؟ کوکوکوکو...
سجاد در ۱۴ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۰، ساعت ۱۶:۵۸ نوشته:
من فکر میکنم اون فاخته خود ما هستیم که وقتی از دروغ و نیرنگ دنیا و مردمش خسته میشیم میریم لب بام شاه عالم میشینیم و ازش میپرسیم اون همه وفا و عشق و محبتی که عطرش عالم رو پر میکنه اون باغ رحمت نامتناهی و اون مکان امن و اسایشی که وعده کردی کو؟ کو؟ کو؟ کو؟ ولی اون لحظه یادمون رفته که در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند اقرار بندگی کن و اضحار چاکری
غلامحسین مراقبی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۱:۲۸ نوشته:
با درود خیام در این چهارپاره، همچون دیگر سروده هایش، به استادی و زیبایی از موسیقی وازه و حرف بهره گرفته: پاره نخست: قصر و چرخ؛ هر دو نامواژه داری یک آوای زبر( َ ) و دو حرف ساکن اند. دوم: بهره گیری شاعر از تکرار و ضرب آهنگ( کو ) و به راستی( بر درگه او شهان نمودندی رو) ما را به یاد خاقانی نمی اندازد؟ این است همان درگه کو را ز شهان بودی دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان بنگریم که خیام این همه زیبایی، موسیقی و اندیشه را در تنها یک رباعی به استادی نشانده
غلامحسین مراقبی در ۱۲ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱، ساعت ۱۳:۲۲ نوشته:
با درود به کوشندگان گنجور و حاشیه نویسان در حاشیه پیش، همانندی این چهارپاره زیبای خیام و بیتی از ایوان مدائن خاقانی را یادآور شدم. می افزایم که خاقانی در منشآت اش، خیام را می ستاید و جایگاه بلند او را باز می گوید. نیز خاقانی در سوگ سرودی از عمویش، از خیام به نیکی یاد می کند.
ساسان فرخزاد در ۶ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۲۰ نوشته:
زنده یاد صادق هدایت در کتاب ترانه های خیام، پیرامون این چهارپایه اینچنین میگوید: نزد هیچیک از شعرا و نویسندگان اسلام لحن صریح نفی خدا و برهم زدن اساس افسانههای مذهبی سامی مانند خیام دیده نمیشود شاید بتوانیم خیام را از جملهٔ ایرانیان ضد عرب مانند: ابنمقفع، بهآفرید، ابومسلم، بابک و غیره بدانیم. خیام با لحن تأسفانگیزی اشاره به پادشاهان پیشین ایران میکند. ممکن است از خواندن شاهنامهٔ فردوسی این تأثر در او پیدا شده و در ترانههای خودش پیوسته فر و شکوه و بزرگی پایمالشدهٔ آنان را گوشزد مینماید که با خاک یکسان شدهاند و در کاخهای ویران آنها روباه لانه کرده و جغد آشیانه نموده. قهقهههای عصبانی او، کنایات و اشاراتی که به ایران گذشته مینماید پیداست که از ته قلب از راهزنان عرب و افکار پست آنها متنفر است، و سمپاتی او به طرف ایرانی میرود که در دهن این اژدهای هفتادسر غرق شده بوده و با تشنج دست و پا میزده. نباید تند برویم، آیا مقصود خیام از یادآوری شکوه گذشته ساسانی مقایسهٔ بیثباتی و کوچکی تمدنها و زندگی انسان نبودهاست و فقط یک تصویر مجازی و کنایهای بیش نیست؟ ولی با حرارتی که بیان میکند جای شک و شبهه باقی تمیگذارد. مثلاً صدای فاخته که شب مهتاب روی ویرانهٔ تیسفون کوکو میگوید مو را به تن خواننده راست میکند: آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو، بر درگهِ او شهان نهادندی رو، دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای بنشسته همیگفت که: «کوکو، کوکو؟» آن قصر که بهرام درو جام گرفت، آهو بچه کرد و روبَهْ آرام گرفت؛ بهرام که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
همیرضا در ۵ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۵ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۳۵ نوشته:
در این رباعی نیز از همین مضمون استفاده است: سر خیل که خویش را هلاکو میگفت با خلق سخن به چشم و ابرو میگفت بر کنگرهٔ سراش دی فاختهای دیدم که نشسته بود و کو کو میگفت
امیر مستلزم در ۴ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۳۹ نوشته:
خیام در این رباعی به ناپایداری دنیا اشاره میکند که ان قصر و پادشاهی که خود عظمت بلندی داشت و به مرز اسمان هم تجاوز می کرد حالا دیگر مکان پرندگانی چو فاخته شده که ندای به پایان رسیدن حکومت و مرگ می دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خیام به کاخ بزرگ و باشکوهی اشاره میکند که بلندای آن تا آسمان بوده و اقامتگاه شاهان بودن است اما اکنون فاختهای بر کنگرههای آن مینشیند و میگوید: «کو؟ کو؟» که نشان از زوال و نابودی قصر دارد.
آن کاخ که از بلندی با آسمان همتراز بود و شاهان بر درگاه آن سجده میکردند...
...دیدیم که فاختهای بر دندانههای دیوارش نشسته و میگوید: «کوکو؟ کوکو؟»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای از گل سرخ، رنگ بربوده و بو
رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو
گلرنگ شود، چو روی شویی، همه جو
مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو
آمد به سمرقند شه از رغم عدو
اینک ملک مشرق بدخواهش کو
گریبغو و جیحونش نظر دید افزون
پل بر جیحون نهاد و غل بر یبغو
هان یاران هوی و ها جوانمردان هو
مردی کنی و نگاه داری سرِ کو
گر تیر چنان رسد که بشکافد مو
باید که ز یکدگر نگردانی رو
اینجا چو رسی متاع دل کن به گرو
هر چیز که رودهد به جانش به گرو
مردانه ز جان بگذر و بی سر می رو
کاینجا دو هزار جان نیرزد بدوجو
ای کرده به بی وفایی آهنگ ، مرو
باری سخنی ز بهر مردان بشنو
اکنون که دلم هست به نزد تو گرو
دل باز فرست ، هر کجا خواهی رو
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.