یاد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود
باده چشم عقل می بست و در دل می گشود
بوی گل شاخ فرح در باغ خاطر می نشاند
جام می زنگ غم از آئینه جان می زدود
مه فرو می شد گهی کو پرده در رخ می کشید
صبح بر می آمد آن ساعت که او رخ می نمود
کافر گردنکشش بازار ایمان می شکست
جادوی مردم فریبش هوش مستان می ربود
از عذارش پرده گلبرگ و نسرین می درید
و ز جمالش آبروی ماه و پروین می فزود
همچو سرمستان دلم تا صبحدم در باغ وصل
از رخ و زلفش سخن می چید و سنبل می درود
گر شکار آهوی صیاد او گشتم چه شد
ور غلام هندوی شب باز او بودم چه بود
چون وصال دوستان از دست دادم چاره نیست
چون بغفلت عمر بگذشت این زمان حسرت چه سود
گفتم آتش در دلم زد روی آتش رنگ تو
گفت خواجو باش کز آتش ندیدی بوی دود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به یاد شبی میافتد که محبوبش مست و دلربا بود و فضایی پر از شوق و عشق را خلق کرده بود. بادهی عشق او عقل را تحت تأثیر قرار میداد و یادآور بوی گل و زیباییهای زندگی بود. در این شب، محبوب با چهرهاش نور میافشاند و همه چیز را زیباتر میکرد. شاعر از حال و روز خود در این وصال میگوید و حسرت از دستدادن چنین لحظاتی او را رنج میدهد. او به عشق و آتش درونش اشاره دارد و بیان میکند که زندگی گذرانده شده و حسرتخوردن بیفایده است. در نهایت، به توصیهای مبنی بر این که از آتش عشقش چیزی جز دود بر جای نمیماند، میرسد.
هوش مصنوعی: یاد آن شبی را گرامی میدارم که محبوبم سرمست و دلبرانه مینمود. در آن شب، شراب چشمانش عقل را خواب میکرد و در دل، رازهایی را آشکار میساخت.
هوش مصنوعی: عطر گلهای شاداب در باغ یادها، شادی و نشاط را به دل میآورد و نوشیدن شراب غم و اندوه را از دل میزداید.
هوش مصنوعی: ماه گاهی پنهان میشد، زیرا که او چهرهاش را میپوشاند. صبح نیز تنها زمانی طلوع میکرد که او چهرهاش را نمایان میکرد.
هوش مصنوعی: مردی که در بازار ایمان با کافر سرسختی میورزید، نیروی جادوییاش باعث میشد که مردم به راحتی فریبش بخورند و عقلشان را از دست بدهند.
هوش مصنوعی: از زیباییهای او، گلها و نسرینها شرمنده و چهرهاش از زیباییاش، ماه و ستارهها را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: دل من مانند رستاخیز مستی تا صبح در باغ وصال او سرگرم چیدن از زیبایی و موهایش و بافتن سنبلهاست.
هوش مصنوعی: اگر من شکار آهوی صیاد شدهام، چه اشکالی دارد؟ و اگر به عنوان غلام یک هندی در شب خودم را معرفی کنم، چه میشود؟
هوش مصنوعی: وقتی که دوستیها و وصالهای عزیزان را از دست دادهام، کاری نمیتوانم بکنم. حالا که بیتوجهی باعث شده عمرم بگذرد، احساس حسرت چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: من به دل خود گفتم که آتش عشق تو در وجودم شعلهور است، اما تو به من گفتی که نگران نباش، چون از آتش فقط بوی دود را احساس میکنی و چنان آتشانی را تجربه نکردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالخلیل آنکو بگیتی زو شده موجود جود
جعفر آن کش چوب گشت از طالع مسعود عود
وصف آن مخدوم میکن گرچه میرنجد حسود
کاین حسودی کم نخواهد گشت از چرخ کبود
گرچه خود نیکو نیاید وصف می از هوشیار
چون پی مست از خمار غمزه مستش چه سود
مست آن می گر نهای می دو پی دستار و دل
[...]
ای که چون جان رفته ای از پیش ما، باز آی زود
کز فراقت سوختم بر آتش دل همچو عود
پیش روی خود مرا بنشان بر آتش چون سپند
تا بسوزم خویشتن را کوری چشم حسود
ای که بردی آبروی من ز آه دل بترس
[...]
باد پیمائی که جم را خاک ره پنداشتی
بر من از دیوانگی هر دم کمینی می گشود
گفتم آخر چند ازین گرمی برو سردی مکن
می فروزی آتش و خود کور می گردی بدود
چون نداری زهره ئی زهرت نمی باید فشاند
[...]
با سرود و آه و ناله میرود اشکم چو رود
در پیش مستان محبت این بود رود و سرود
عاشقان را در محافل ناله سازد سر بلند
مطربان را در مجالت آبرو باشد ز رود
با سرشکم دجله و جیحون دو بار آشناست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.