گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای خوشه چین سنبل پرچینت سنبله

وی بر قمر ز عنبر تر بسته سلسله

وی تیر چشم مست تو پیوسته در کمان

وی آفتاب روی تو طالع ز سنبله

بازار لاله بشکن و مقدار گل ببر

بر لاله زن گلاله و بر گل فکن کله

در ده شراب روشن و در تیره شب مرا

از عکس جام باده بر افروز مشعله

فصل بهار و موسم نوروز خوش بُود

در سر نوای بلبل و در دست بلبله

گُل جامه چاک کرده و نرگس فتاده مست

وز عندلیب در چمن افتاده غلغله

در وادی فراق چو خواجو قدم زند

از خون دل گیاش بروید ز مرحله