گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای روانم بلب لعل تو آورده پناه

دلم از مهر تو آتش زده در خرمن ماه

از سر کوی تو هرگه که کنم عزم رحیل

خون چشمم بدود گرم و بگیرد سر راه

چون قلم قصّه ی سودای تو آرد بزبان

روی دفتر کند از دیده پر از خون سیاه

بسکه چون صبح در آفاق زنم آتش دل

نتواند که برآید شه سیاره پگاه

می کشم بار غم فرقت یاران قدیم

می شود پشت من خسته از آنروی دوتاه

محرمی کو که بُود همسخنم جز خامه

مونسی کو که شد همنفسم الّا آه

گر نسیم سحری بنده نوازی نکند

نکند هیچکس از یار و دیارم آگاه

چشم خونبارم اگر کوه گران پیش آید

بر سر آب روان افکندش همچون کاه

بگذرد هر نفس آن عمر گرامی از من

وز تکبّر نکند در من بیچاره نگاه

آب چشمت که ازو کوه بماند خواجو

روز رحلت نتوان رفت برون جز بشناه

فرض عینست که سازی اگرت دست دهد

سرمه ی دیده ی مقصود ز خاک در شاه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

دستش از پرده برون آمد چون عاج سپید

گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه

پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرم

چون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه

خواجه عبدالله انصاری

ای ستمکار بیندیش از آنروز سیاه

که ترا شومی ظلم افکند از جاه بچاه

حال اکنون بحقارت منگر جانب او

بشماتت کند آنروز بسوی تو نگاه

منوچهری

در چو بگشاد، بدان دخترکان کرد نگاه

دید چون زنگی هر یک را دو روی سیاه

جای جای بچهٔ تابان چون زهره و ماه

بچهٔ سرخ چو خون و بچهٔ زرد چو کاه

قطران تبریزی

ای بفر و خرد و خوبی خورشید سپاه

او فرزنده ز گردون تو فروزنده ز گاه

او گهی تابان بر چرخ و گهی زیر زمین

تو بوی تابان بر گاه بگاه و بی گاه

زو نگاریده سپهر از تو نگاریده زمین

[...]

امیر معزی

کی نهم روی دگرباره بر آن روی چو ماه

کی زنم دست دگرباره در آن زلف سیاه

بروم روی بر آن روی نهم کامد وقت

بشوم دست بدان زلف زنم کامد گاه

ای پسر چند کنم بی‌لب خندان تو صبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه