هیچ می دانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
زانک پیش هر کسی راز دلم بگشاده است
کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد
چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است
هر زمان از اشک میگون ساغرم پر می شود
خون دل نوشم تو پنداری مگر کان باده است
بیوفائی چون جهان دل بر تو نتوانم نهاد
ای خوشا آنکس که او دل بر جهان ننهاده است
حیرت اندر خامه ی نقاش بیچونست کو
راستی در نقش رویت داد خوبی داده است
از سر شکست آب رویم پیش هر کس زان سبب
برد و چشمش جای می سازم که مردم زاده است
دست کوته کن چو خواجو از جهان آزاده وار
سرو تا کوتاه دستی پیشه کرد آزاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و اندوه خود میپردازد. او از اشکهایش سخن میگوید که به خاطر درد دلش، پیش دیگران رها شده است. عشق او به معشوقش باعث شده که در غم و اندوه فرو رود و آرزو میکند که معشوقش به او کمک کند. شاعر همچنین به زیبایی و ویژگیهای معشوق اشاره میکند و از وفاداری او به دنیا و بیوفایی آن گلایه میکند. او از شکستن دلش و تاسفش از وضعیت فعلی مینالد و به عدم وابستگی به دنیا تأکید میکند. در نهایت، شاعر به آزادی و استقلال از دنیا اشاره میکند و به زیبا بودن وجود معشوقش در نقاشی هستی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی چرا اشکهایم از چشمانم میریزد؟ زیرا دلنوشتهها و رازهای خود را به هر کسی گفتم.
هوش مصنوعی: زلف تو باعث شده که کارم خراب شود، حال که وضعیت به اینجا رسیده، لطفاً راه حلی برای مشکل من پیدا کن.
هوش مصنوعی: هر بار که از اشک چشمم ساغر من پر میشود و من دلخوش میشوم به نوشیدن آن، تو شاید فکر کنی که آن نوشیدنی معمولی است.
هوش مصنوعی: بیوفاییهای دنیا باعث شده که نتوانم دل را بر تو بگذارم. خوشا به حال کسی که دلش را به این دنیا نبسته است.
هوش مصنوعی: نقاشی که تصویر چهرهی تو را میکشد، به شدت شگفتزده شده است، زیرا زیبایی تو به قدری زیاد است که هر گونه توصیف و نقشکشی از آن ناتوان است.
هوش مصنوعی: من از روی شکستگی آب، در هر مکان با افراد مختلفی روبهرو میشوم و به همین دلیل به نگاه آنها اهمیت میدهم و فضایی برای خودم ایجاد میکنم، چرا که میدانم آنها نیز انسان هستند و احساساتی دارند.
هوش مصنوعی: دستت را کوتاه کن مانند خواجوی، تا از این دنیا آزاد باشی. کسی که خود را آزاد کرده است، همانند سرو است که به خاطر داشتن قامت بلند، نیازی به دست دراز ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب رو خونی که از چشمم به دور افتاده است
کردمش جا در کنار خود که مردم زاده است
گرچه پروردم به خون دل من او را در دو چشم
آن جگر گوشه به خون هر دم گواهی داده است
می خورندم همچو ساغر خون مدام این همدمان
[...]
بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است
عشرت روی زمین از مردم افتاده است
تشنه چشمان بحر را سازند در یک دم سراب
حسن محجوب تو چون آیینه را رو داده است؟
با تهیدستان ندارد سختی ایام کار
[...]
لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده است
ساده تر لوح کسی کو دل بدنیا داده است
داغ یاران، محنت دنیا، نفاق همدمان
جمله اسباب گذشتن از جهان آماده است
گر غرض شهرت نباشد، راه عزلت تنگ نیست
[...]
مانده در جهل مرکب آنکه لوحش ساده است
تیره بودن لازم چشم سفید افتاده است
وصل باشد لازمش حرمان، که گردیده سفید
چشم روزن تا به روی صبحدم افتاده است
بزم می دانند سربازان همت رزم را
[...]
آن جنگجو به ظاهر گرپشت داده است
پنهان دری ز فتح نمایانگشاده است
از بسکه سعی همت مردان فروتنیست
پشت سپه قوی به سوار پیاده است
محو قفاست آینهپردازی صفا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.