دیشب درآمد از درم آن ماه چهره مست
مانند دسته ی گل و گلدسته ئی بدست
خطّش نبات و پسته ی شکّر شکن شکر
سروش بلند و سنبل پرتاب و پیچ مست
زلف سیاه سرکش هندوش داده عرض
در چین هزار کافر زنگی بُت پرست
از دیده محو کرد مرا هر چه هست و نیست
سودای آن عقیق گهرپوش نیست هست
در بست راه عقل چو آن بُت قبا گشود
بگشود کار حسن چو آن مه کمر ببست
در مشگ می فکند بفندق شکنج و تاب
وز ناز و عشوه گوشه ی بادام می شکست
پر کرد جامی از می گلگون و درکشید
وانگه ببست بند بغلطان و بر نشست
گفتم زکوة لعل دُر افشان نمی دهی
یاقوت روح پرور شیرین بدُر بخست
گفتم ز پیش تیر تو خواجو کجا جهد
گفتا ز نوک ناوک ما هیچکس نرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به زیبایی و جذابیت یاری محبوب خود اشاره میکند. او چهرهی محبوب را چون گل مست و دلربا توصیف میکند و از خط زیبای او همچون شکر و نبات میگوید. زلفهای سیاه دخترانه او، دل شاعر را ربوده و احساساتی عمیق در او برمیانگیزد. شاعر در وصف محبوب به مسائلی چون عشق و زیبایی میپردازد و در نهایت، از وضعیت خود و تأثیری که محبوب بر او گذاشته صحبت میکند. با بیان اینکه هیچکسی نمیتواند از تیر عشق او فرار کند، به قدرت و جذابیت عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دیشب، آن چهره زیبا و دلربا مانند دسته گلی در دستانش وارد خانهام شد.
هوش مصنوعی: این بیت توصیفی از زیبایی و جذبهی شخصی است که با خطی زیبا و دلنشین، مانند گیاهی شیرین و خوشمزه، به خیال و احساسات دیگران تأثیر میگذارد. او همچنان با سلیقگی و هنری که دارد، به مانند سنبل خوشبو و معطر، به جذابیت و شگفتی زندگی میافزاید و باعث شوری و هیجان در دلها میشود.
هوش مصنوعی: زلفهای سیاه و درهم بر هم این دختر هندی، در چین و تابشهایش، هزاران کافر بُت پرست را به چالش کشیده است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که هست و نیست را از نظر من محو کرد، تنها آرزوی من داشتن آن عقیق است که گوهرش بر تن دارد.
هوش مصنوعی: وقتی عقل به مانند آن بت در را گشود، کارهای خوب و زیبا نیز مانند ماه که کمربندش را بسته است، گشوده شد.
هوش مصنوعی: در مشکی که بوی خوشی دارد، با ظرافت و پیچیدگی مینوشد و از ناز و محبت، دل را میشکند و جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: جامی از شراب خوشرنگ پر کرد و آن را نوشید، سپس بند قلادهاش را بست و به آرامی نشست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که اگر به من جواهری زیبا و درخشان نمیدهی، دست کم بهترین و شیرینترین خواستهات را به من ببخش.
هوش مصنوعی: گفتم که تیر تو را که به کجا میبرد، پاسخ داد که هیچکس از نوک تیر ما فرار نکرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از ستیهش تو همه مردمان به مست
دعویت صعب منکر و معنیت سخت سست
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست
گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست
گلزارها به آمدن آن مزین است
محرابها به آمدن این منوّر ست
آن مونس و حریف می و نَقل مجلس است
[...]
ای آن که هر چه بایدت از بخت نیک هست
هرگز مباد در جاه تو شکست
تا از قضا پدید شد آثار هست و نیست
پیدا نشد ذات تو از نیست هیچ هست
معلوم شد مگر که تو از نسل آدمی
[...]
کور و کر و دراز و سطبر است و سرنگون
سرگرد و بن قوی و سیه پوش و احمر است
طناز و پر هراس و چو پستانست در لباس
کناس و دیر آس و میانش رگ آور است
نامش قضیب و خوره و کالم بدان و ایر
[...]
هربنده ای که ایزد بی یار یار اوست
بی شک و شبهه در دو جهان کار کار اوست
آن بی نیاز بنده نواز لطیفه ساز
کز هر سوئی که در نگری کار و بار اوست
ازچرخ بی قرار و زمین قرار گیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.