بآفتاب جهانتاب سایه پرور تو
بتاب طره مهپوش سایه گستر تو
که من بمهر رخت ذره ئی جدا نشوم
گرم بتیغ زنی همچو سایه از بر تو
بخال خلد نشینت که روز و شب چو بلال
گرفته است وطن بر لب چو کوثر تو
که طوطی دل شوریده ام بسان مگس
دمی قرار نگیرد ز شور شکر تو
بلحظه ئی که کشد تیغ تیز پیل افکن
دو چشم عشوه گر شیر گیر کافر تو
که همچو تشنه که میرد ز عشق آب حیات
بود دلم متعطش بآب خنجر تو
بدان خط سیه دو درنگ آتش پوش
که درگرفت بگرد مه منور تو
که من بروز و شب آشفته و پریشانم
از آن دو هندوی گردنکش دلاور تو
بخاک پای تن کانرا بجان و دل خواهد
که تاج سر کند آنکس که باشدش سر تو
که چون بخاک برند از در تو خواجو را
بهیچ باب نجوید جدائی از در تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو چیز من بدعا خواستم همی ز خدای
کمیّ عمر عدو و فزونی زر تو
یکی بدان که توانگر شوم ز نعمت تو
یکی بدان که شود بیش رتبتم بر تو
خدای هر دو به اقبال تو میسّر کرد
[...]
بکعبه دل نکشد یا امام از در تو
بس است کعبه ما مرقد منور تو
فرشته هر نفس آید برای عطر دماغ
شمیم خوان برد از مشهد معطر تو
شهان بجهد مسخر کنند ملکی را
[...]
به ناکسی نبود هیچکس برابر تو
ز سگ تو کمتر و کمتر ز سگ برادر تو
اگر ز تیغ کند روزگار افسر تو
برون نمی رود این باد نخوت از سر تو
ز سرکشی تو نبینی به زیر پا، ورنه
به لای نفی بنا کرده اند پیکر تو
ز من بپرس که زینب چه شد برادر تو
ز داغ کیست که گشته سیاه معجر تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.