دیشب همه شب منزل من کوی مغان بود
وز ناله ی من مرغ صراحی بفغان بود
همچون قدحم تا سحر از آتش سودا
خون جگر از دیده ی گرینده روان بود
با طلعت آن نادره ی دور زمانم
مشنو که غم از حادثه ی دور زمان بود
بی شهد شکر ریز وی از فرط حرارت
چون شمع شبستان دل من در خفقان بود
باز از فلک پیر باومید وصالش
پیرانه سرم آرزوی بخت جوان بود
از جرعه ی می بزمگه باده گساران
چون چشم من از خون جگر لاله ستان بود
ناگاه ز میخانه برون آمد و بنشست
آن فتنه که آرام دل و مونس جان بود
در داد شرابی ز لب لعل و مرا گفت
در مجلس ما بی می نوشین نتوان بود
چون دید که از دست شدم گفت که خواجو
هشدار که پایت بشد از جای و چنان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف شبهایی میپردازد که در منزلش گذرانده و حال و هوای غمگینی دارد. او از درد و سوختن دلش در اثر عشق و یاد محبوب میگوید. در این شبها، آواز عصارت و نالههای او فضای خانه را پر کرده است. شاعر به آرزوی وصال محبوبش اشاره میکند و غم و اندوه ناشی از دوری او را بیان میکند. همچنین، او از دردی که در دل دارد سخن میگوید و با یادآوری شور و نشاط میخانه، به روزهای شاد زندگی نگاه میکند. در نهایت، او به هشداری درباره نامناسب بودن وضعیتش و تاثیر شراب اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دیشب، تمام شب در خانهام جایی بود که مغان، نوشیدنیها و شادیها را میسازند و از صدای نالهی من، پرندهای به آواز درآمده بود.
هوش مصنوعی: مانند قد بلند من، تا صبح، آتش عشق در دل، خون جگر از چشم های گریانم جاری بود.
هوش مصنوعی: به زیبایی و جذابیت آن انسان بینظیر زمان توجه کن و نگو که غم و اندوه ناشی از حوادث و رویدادهای گذشته است.
هوش مصنوعی: بدون عسل و شیرینی، او به خاطر گرمای زیاد مانند شمعی در تاریکی شب، دل من را در فشار و ناراحتی قرار داده است.
هوش مصنوعی: همچنان از آسمان کهن به وصال او امیدوارم، ولی در جوانی آرزوی خوشبختی خود را دارم.
هوش مصنوعی: از شراب عیش و خوشی، چشمان من مانند گلهای لالهای است که به خاطر خون دل، سرخ و زیبا شدهاند.
هوش مصنوعی: ناگهان آن پری که آرامش دل و همراه جان بود، از میخانه بیرون آمد و نشسته بود.
هوش مصنوعی: در مراسمی که در آن بودم، شخصی از من خواست که از شرابی که با لبهای خوش رنگش به من میدهد بنوشم و اشاره کرد که در چنین مجلسی، بدون نوشیدن شراب نمیتوان خوش گذرانی کرد.
هوش مصنوعی: وقتی او متوجه شد که من در خطر هستم، گفت: "خواجو، مراقب باش که از جا در نروید، اوضاع اینگونه است."
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از هر چه گمان برد دلم یار نه آن بود
پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود
آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود
وان عشق مجازی بد و آن سود زیان بود
بر روی رقم شد شرری کز دل و جان تافت
[...]
یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود
دادیم بدو جان و دل و مصلحت آن بود
چون دیدمش از دور بدانشکل و بدان قد
گفتم که جفاکار بود راست چنان بود
فی الجمله مرا زیروزبر کرد که در عشق
[...]
زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود
عکس رخ دلدار در آئینه جان بود
از خواب عدم دیده دل نا شده بیدار
در دیده و دل نقش خیال تو عیان بود
آن دم که نبود از دل و جان هیچ نشانی
[...]
آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود
در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال
هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم
[...]
کم همنفسی پاکدل و راست زبان بود
جز شمع بهر کسکه نشستیم زیان بود
دیدیم پری را نه چنان بود که گفتیم
بسیار شنیدیم چو دیدیم نه آن بود
در خاطر ما بود که جان صرف تو گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.