ای که از شرمت خوی از رخساره ی خور می چکد
چون سخن می گوئی از لعل تو گوهر می چکد
زان لب شیرین چو می آرم حدیثی در قلم
از نی کلکم نظر کن کاب شکّر می چکد
دامن گردون پر از خون جگر بینم به صبح
بسکه در مهر تو اشک از چشم اختر می چکد
چون عقیق گوهر افشان تو می آرم بیاد
در دمم سیم مذاب از دیده بر زر می چکد
بسکه می ریزد ز چشمم اشک میگون شمع وار
ز آتش دل خون لعل از چشم ساغر می چکد
عاقبت سیلابم از سر بگذرد چون دم به دم
راه می گیریم بر آب چشم و دیگر می چکد
آستین بر دیده می بندم ولی در دامنم
خون دل چندان که می بینم فزونتر می چکد
خامه چون احوال دردم بر زبان می آورد
اشک خونینش روان بر روی دفتر می چکد
تشنه می میرم چو خواجو بر لب دریا ولیک
بر لب خشکم سرشک از دیده ی تر می چکد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عشق و اندوه شاعر میپردازد. شاعر، با تعبیراتی زیبا، از شوق و غم ناشی از محبت صحبت میکند. او میگوید که شرم و زیبایی معشوقش همچون قطرات طلا و سنگ قیمتی از او سرازیر میشود. هر بار که او در مورد معشوقش سخن میگوید، انگار که گوهری از دلش میریزد. شاعر از اشکهایش یاد میکند که در اثر عشق و شور و درد پدید آمدهاند و این اشکها همچون شمعی میدرخشند. در نهایت، او به سردی و خشکی خود اشاره میکند اما هنوز احساساتی عمیق در دلش نهفته است. این شعر ترکیبی از عشق، غم، و زیبایی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که شرم تو مانند قطرات نور از چهرهات میچکد، وقتی که صحبت میکنی، از دندانهای لعلینات مانند گوهر میریزد.
هوش مصنوعی: از آن لب شیرینی که میگوید، وقتی این داستان را با قلم مینویسم، همه شما با دیدن آن، توجه کنید که شکر از آن میچکد.
هوش مصنوعی: در صبح، دامن آسمان را پر از غم و اندوه می بینم، چون اشک ستاره ها از عشق تو بر زمین می بارد.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد زیبایی تو میافتم، اشکهایم مانند سرب مذاب از چشمانم میریزد و بر زرینی گرانبها میچکد.
هوش مصنوعی: چشم من از بس اشک میریزد مانند شمعی که در آتش ذوب میشود، اشکهای من مانند خون لعل (بسیار زیبا و سرخ) از چشمانم مانند شراب سر میریزد.
هوش مصنوعی: در نهایت، طغیانی که دارم گذر خواهد کرد. هر لحظه که بر آب چشم میزنم، بیشتر از پیش دریغ و اندوه در من باقی میماند و این احساس همچنان ادامه دارد.
هوش مصنوعی: من آستین خود را بر چشم میزنم و انگار که نمیبینم، اما در دل من غم و درد به قدری جمع شده که از دامنم به شدت و فراوانی میچکد.
هوش مصنوعی: وقتی قلم احساسات دردناک مرا بر زبان میآورد، اشکهای خونینم بر روی کاغذ میریزد.
هوش مصنوعی: من مثل خواجو به لب دریا میرسم و از تشنگی میمیرم، اما حتی در این حال، اشکهای من از چشمانم بر لب خشک جاری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.