آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود
در دیدهٔ ما نقش خیال تو عیان بود
بودیم نشان کردهٔ عشق تو در آن حال
هر چند در آن حال نه نام و نه نشان بود
عشق تو خیالی است که ما زنده از آنیم
بی عشق تو دل زنده زمانی نتوان بود
ما نقش خیال تو نه امروز نگاریم
کز روز ازل جان به خیالت نگران بود
گفتی که در آئینه به جز ما نتوان دید
چندان که نمودی و بدیدیم همان بود
خوش آب حیاتست روان از نفس ما
تا هست چنین باشد و تا بود چنان بود
سید قدحی باده به من داد بخوردم
آری چه کنم مصلحت بنده در آن بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان عشق و جدایی میپردازد. او اشاره میکند که پیش از آنکه جان به زندگی بیفتد، عشق محبوبش در ذهنش نقش بسته بود. این عشق، به گونهای است که بدون آن، زندگی بیمعناست. شاعر تأکید میکند که از ابتدا، توجهش معطوف به معشوق بوده و در دنیای واقعی نیز تنها او را میبیند. در انتها، به تجربهای از لذت و شیرینی ناشی از نوشیدن باده اشاره میکند که نشاندهنده پذیرش تقدیر و مصلحت در زندگی است.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که روح در دنیای پنهان قرار داشت، تصویر خیال تو در چشمان ما به وضوح آشکار بود.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، ما نشانههای عشق تو را داشتیم، هرچند در آن زمان نه نامی داشتیم و نه نشانهای از خودمان.
هوش مصنوعی: عشق تو برای ما مثل یک خیال است که ما به زندگیامان ادامه میدهیم. بدون عشق تو، دل هیچگاه نمیتواند زنده بماند.
هوش مصنوعی: ما از دیرباز تحت تأثیر تصور تو بودهایم و این امروز نیست که به تصویر تو فکر کنیم؛ بلکه از آغاز خلقت، جانمان در خیال تو مشغول بوده است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که در آینه غیر از ما کسی را نمیتوان دید، و ما نیز هر چه از تو نشان دادی همان را دیدیم.
هوش مصنوعی: زندگی و شکوفایی روح از نفس ما جاری است و تا زمانی که این وضعیت ادامه داشته باشد، همچنان همینطور خواهد بود.
هوش مصنوعی: سید قدحی به من جام بادهای داد و من نوشیدم. راستش را بخواهم بگویم، در آن لحظه فکر کردم که این برای من بهتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از هر چه گمان برد دلم یار نه آن بود
پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود
آن ناز تکلف بد و آن مهر فسون بود
وان عشق مجازی بد و آن سود زیان بود
بر روی رقم شد شرری کز دل و جان تافت
[...]
یاری که رخش ماه و قدش سرو روان بود
دادیم بدو جان و دل و مصلحت آن بود
چون دیدمش از دور بدانشکل و بدان قد
گفتم که جفاکار بود راست چنان بود
فی الجمله مرا زیروزبر کرد که در عشق
[...]
دیشب همه شب منزل من کوی مغان بود
وز ناله ی من مرغ صراحی بفغان بود
همچون قدحم تا سحر از آتش سودا
خون جگر از دیده ی گرینده روان بود
با طلعت آن نادره ی دور زمانم
[...]
زآن پیش که جان در تتق غیب نهان بود
عکس رخ دلدار در آئینه جان بود
از خواب عدم دیده دل نا شده بیدار
در دیده و دل نقش خیال تو عیان بود
آن دم که نبود از دل و جان هیچ نشانی
[...]
کم همنفسی پاکدل و راست زبان بود
جز شمع بهر کسکه نشستیم زیان بود
دیدیم پری را نه چنان بود که گفتیم
بسیار شنیدیم چو دیدیم نه آن بود
در خاطر ما بود که جان صرف تو گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.