گنجور

 
خاقانی

صِدتُ فی بغدادَ ظَبیاً قَد اُلِف

صُدغُهُ جیمٌ و ذا قَدٍّ اَلِف

سر بیندازم به دستار از پِیَش

غاشیهٔ سوداش دارم بر کَتِف

هَل عَشَقتُم نار اصحابَ الهَوی

طارِقُ الدُّنیا و ذا لا یَأتَلِف

من شدم عاشق بر آن خورشید روی

کَابرُوان دارد هلال منخسف

لاتَلومونی ولوموا نَفسَکُم

إنَّمَا الْمَعشوقُ فینا مُختَلِف

کعبهٔ خاقانی اکنون روی است

کعبه را می زمزم و بت معتکف

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
وطواط

پادشاهی کوست ایمان را کنف

پادشاهان را به جاه او شرف

تاج دین، بوالفضل ، شاه نیمروز

ناصر اسلام، نصر بن خلف

اوست امروز آن خلف اندر هدی

[...]

حکیم نزاری

چشمه های آب سرد از هر طرف

ناودان سبزه از جو چون صدف

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

در وصیت از بزرگان جهان

گفت دانائی بفرزند خلف

با کسی کن دوستی کو در دو حال

با تو باشد همچو گوهر در صدف

بر نگردد از تو چون گردی فقیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه