مرد که با عشق دست در کمر آید
گر همه رستم بود ز پای درآید
ورزش عشق بتان چو پردهٔ غیب است
هر دم ازو بازویی دگر بدر آید
نیست به عالم تنی که محرم عشق است
گر به وفا ذم کنیش کارگر آید
از پس عمری اگر یکی به من افتد
آن بود آن کز همه جهان به سر آید
طفل گزین یار تا طفیل نباشی
کانکه دگر دید با تو هم دگر آید
فتنه شدن بر گیاه خشک نه مردی است
خاصه به وقتی که تازه گل به برآید
هر که به معشوق سالخورده دهد دل
چون دل خاقانی از مراد برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به موضوع عشق و ویژگیهای آن اشاره دارد. شاعر به این نکته میپردازد که عشق میتواند قوی و نافذ باشد و حتی قهرمانانی چون رستم نیز در برابر آن زانو میزنند. عشق همچون نیرویی ناشناخته است که هر بار تازگی و شگفتی به همراه دارد. او به این مفهوم اشاره میکند که هیچکس نمیتواند از عشق فرار کند و اگر کسی وفاداری را نپذیرد، راه به جایی نخواهد برد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق باید خالص و بی آلایش باشد و واقعی بودن آن در چنین دوستیها و روابطی نمایان میشود. عشق به عنوان نیرویی زنده و نشاطآور توصیف شده که نمیتوان از آن غافل شد.
هوش مصنوعی: مردی که با عشق دست در کمر دارد، حتی اگر همچون رستم قوی باشد، از پا درخواهد آمد.
هوش مصنوعی: عشق به معشوقان همچون پردهای است که در هر لحظه، جلوهای جدید از آن ظهور میکند.
هوش مصنوعی: در این جهان هیچ انسانی وجود ندارد که به راستی عاشق باشد. اگر به او وفا کنی و او را مورد سرزنش قرار دهی، باز هم نکوهش تو تأثیری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر در طول زندگیام فقط یک چیز به دست آورم، آن چیز اهمیت زیادی خواهد داشت و به بقیه چیزها برتری مییابد.
هوش مصنوعی: اگر نوجوانی را انتخاب کنی که به تو وابسته باشد، آنگاه که دیگران او را ببینند، ممکن است به تو هم وابسته شود و برگردد.
هوش مصنوعی: به وجود آوردن دردسر برای خشکگلی که تازه شکوفه زده، کار حکیمانهای نیست و تنها برای افراد خاصی قابل قبول است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به کسی که سالهای بسیاری از عمرش گذشته است دل ببازد، همانند دل خاقانی، از آرزوی خود ناامید میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رنج و عنای جهان اگر چه دراز است
با بد و با نیک بی گمان به سرآید
چرخ مسافر ز بهر ماست شب و روز
هر چه یکی رفت بر اثر دگر آید
ما سفر برگذشتنی گذرانیم
[...]
جور و جفای تو نیک و بد بسر آید
خط تو آخر بدیر و زود برآید
ناوک مژگان تو چو تیر سحرگه
پوست ندارد خبر که بر جگر آید
ماه چوبیند رخت ز دست درافتد
[...]
وقت بیاید که دور غم به سر آید
صبح وصال از شب امید برآید
عمر عزیز از سر وداع بر آرد
آن دو سه روز فراق هم به سر آید
بر درِ این سخت خفته، صبر کنم صبر
[...]
بر سرِ آنم که گر ز دست برآید
دست بهکاری زنم که غصّه سرآید
خلوتِ دل نیست جایِ صحبتِ اَضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست
[...]
از کمرش کام دل چگونه برآید
خردشودشیشه ای که برکمرآید
گل شوداز اضطراب دست زلیخا
یوسف ماچون ز صحن باغ برآید
محنت روی زمین رسید به مجنون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.