خوبان که در آیینه رخ خود نگرانند
دانند که عشاق چه صاحبنظرانند
در کوی محبّت چه عجب مرحله سنجند
در بحر حقیقت چه گرامی گهرانند
کاش آن مه خورشید نشان چهره نمودی
کاین خاک نشینان به رهش منتظرانند
تنها نه منم از پی او بی خبر از خویش
برّی است که تن ها ز پیش بی خبرانند
نی جامه که بر تن به عوض دست بدرند
آنجا که مجانین غمت جامه درانند
غوغای خلایق همه دانی سبب از چیست
بر عشق من و حُسن تو افسوس خورانند
دی افسرش از گفته سعدی همه دم گفت
«شوخی مکن ای دوست که صاحبنظرانند»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و محبت میپردازد و به زیباییهای ظاهری و باطنی مینگرد. او میگوید که زیبا رویان با نگاه به آینه از خودشان آگاهاند و عشق را درک میکنند. در دنیای عشق، همگان در جستجوی حقیقت و زیباییهای عمیق هستند و این جستجو برایشان ارزشمند است. شاعر آرزو میکند که معشوق خود را به نمایش بگذارد تا دیگران نیز از عشق و زیباییاش بهرهمند شوند و به تاسی به محبت بپردازند. او بیان میکند که تنها او نیست که به دنبال معشوقش است، بلکه بسیاری از دیگران نیز درگیر عشق و وابستگی هستند. در نهایت، او نسبت به عشق و زیباییهای آن تأکید میکند و هشدار میدهد که نباید شوخی کرد، زیرا افرادی هستند که به عمق این مسائل آگاهاند.
هوش مصنوعی: زیبارویان که در آینه به چهره خود نگاه میکنند، میدانند که عاشقان چه انسانهای دلسوز و بااحساسی هستند.
هوش مصنوعی: در کوی عشق و محبت، چگونه میتوان اهمیت و ارزشها را سنجید؟ در دنیای حقیقت، چه گنجینههای با ارزش و گرانبهایی وجود دارد!
هوش مصنوعی: ای کاش آن ماهی که چهرهاش مانند خورشید میدرخشد، خود را نشان میداد، زیرا اهالی این خاک و زمین در راه او انتظار میکشند.
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که بدون آگاهی از خود به دنبال او هستم؛ بلکه افرادی دیگر نیز هستند که مانند بدنهای بیخبر از وجود خود، در جستجوی او هستند.
هوش مصنوعی: در جایی که دیوانهها به خاطر غم تو لباسهایشان را درمیآورند، دیگر جامهای برای تن کردن نیست که بخواهند به خاطر آن دست بکشی!
هوش مصنوعی: همهی شور و هیاهوی مردم را میدانی که دلیلش چیست؟ آنها به عشق من و زیبایی تو حسرت میخورند.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، شوخی نکن و به سخنان خردمندان توجه کن؛ زیرا آنها افرادی آگاه و با تجربه هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند
کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد
من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند
اهل نظرانند که چشمی به ارادت
[...]
آنها که نظرباز به نو خط پسرانند
بی چشم بداز جمله بالغ نظرانند
این زهدفروشان ز خدا بیخبرانند
این دست و دهن آب کشان پاک برانند
غیر از گهر عشق که پاینده و باقی است
[...]
مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند
از حسرت مرغان قفس بیخبرانند
در حیرتم از دردکشان کز همه عالم
دارند خبر، گرچه ز خود بیخبرانند
جز من، دگران را مکن از جور خود آگاه
[...]
مستان تو از جام ازل باده خورانند
تا صبح ابد از دو جهان بیخبرانند
در راه طلب سر بنهد طالب مقصود
آنان که بنالند زپا نو سفرانند
زهاد پس از زهد بمیخانه گرایند
[...]
شد چار صف آراسته اندر بر جمشید
از مردم این بوم که والا گهرانند
«کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین
وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند
نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.