گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

خوبان که در آیینه رخ خود نگرانند

دانند که عشاق چه صاحبنظرانند

در کوی محبّت چه عجب مرحله سنجند

در بحر حقیقت چه گرامی گهرانند

کاش آن مه خورشید نشان چهره نمودی

کاین خاک نشینان به رهش منتظرانند

تنها نه منم از پی او بی خبر از خویش

برّی است که تن ها ز پیش بی خبرانند

نی جامه که بر تن به عوض دست بدرند

آنجا که مجانین غمت جامه درانند

غوغای خلایق همه دانی سبب از چیست

بر عشق من و حُسن تو افسوس خورانند

دی افسرش از گفته سعدی همه دم گفت

«شوخی مکن ای دوست که صاحبنظرانند»

 
 
 
سعدی

شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند

بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

کس نیست که پنهان نظری با تو ندارد

من نیز بر آنم که همه خلق بر آنند

اهل نظرانند که چشمی به ارادت

[...]

صائب تبریزی

آنها که نظرباز به نو خط پسرانند

بی چشم بداز جمله بالغ نظرانند

این زهدفروشان ز خدا بیخبرانند

این دست و دهن آب کشان پاک برانند

غیر از گهر عشق که پاینده و باقی است

[...]

آذر بیگدلی

مرغان اولی اجنحه، کاندر طیرانند

از حسرت مرغان قفس بیخبرانند

در حیرتم از دردکشان کز همه عالم

دارند خبر، گرچه ز خود بیخبرانند

جز من، دگران را مکن از جور خود آگاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مستان تو از جام ازل باده خورانند

تا صبح ابد از دو جهان بیخبرانند

در راه طلب سر بنهد طالب مقصود

آنان که بنالند زپا نو سفرانند

زهاد پس از زهد بمیخانه گرایند

[...]

ادیب الممالک

شد چار صف آراسته اندر بر جمشید

از مردم این بوم که والا گهرانند

«کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین

وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند

نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه