گنجور

 
افسر کرمانی

ماه من از شرم بر خورشید اختر پرورد

سرو من بر رخ ز مشکین طرّه عنبر پرورد

قد برافرازد به بزم، آنگه برافروزد جمال

ماه نخشب را فراز سرو کشمر پرورد

آن دو زلف عنبرین پرورده رخسار اوست

لاله حمرا چه نیکو سنبل تر پرورد

این همه سروی که پرورده است چون قدش نبود

باغبان گر راست گوید سرو دیگر پرورد

جان ما را می تواند پرورد از بوسه ای

آن که اندر جنتِ رخ آب کوثر پرورد

ای که گفتی جز صدف گوهر نپرورده است هیچ

ماه من در حقه یاقوت گوهر پرورد

پیکر من زرد گشت از آتش رخسار او

نیست عیب آفتاب ار معدن زر پرورد