آیا بُوَد که روزی از دوستان بشیری
آرد به دوستداران پیغام دلپذیری
ای بوی آشنائی از کوی کیست کائی
خود نکهت بهشتی یا نفحه عبیری
آوخ که خانه دل در عشق خوبرویان
چون کشوری است کاو را ویران کند امیری
دام بلا چه حاجت در راه ما نهادن
تاری ز زلف بگشا گر میبری اسیری
ما خود پذیره هستیم تا جان دهیم لیکن
تو خود ز بس تکبّر از ما نمیپذیری
گفتی که گیرمت دست چون اوفتادی از پای
اینک ز پا فتادم، دست از چه ام نگیری؟
افسر نوای عشقش در گوش جان اثر کرد
زآن بیخودانه هر دم بر میکشد صفیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات و عشق عمیق شاعر نسبت به محبوبش اشاره دارد. شاعر از دوستی به نام بشیری یاد میکند که پیامی دلپذیر به او میرساند. او به بوی آشنای محبوب اشاره دارد و دلباختگیاش را به تصویر میکشد. شاعر میگوید که قلبش در عشق خوبرویان ویران شده و میخواهد از زلف محبوبش گرفتاریهایش را باز کند. او احساس میکند که هرچند سختیها و بلاها در مسیرش قرار دارد، لیکن او همچنان آماده است تا جانش را فدای عشق کند، اما محبوب به خاطر تکبرش او را نمیپذیرد. در پایان، تاثیر صدای عشق را بر روح و جان خود میداند و به وجد و شوق درونیاش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است روزی یکی از دوستان پیغامی خوشایند برای دوستداران بیاورد؟
هوش مصنوعی: ای بوی آشنایی، از کدام خیابان و کوی تو میآیی؟ آیا تو عطر بهشتی را به همراه داری یا اینکه بوی خوشی مثل عطر مشک و عبیری؟
هوش مصنوعی: افسوس که دل من در عشق زیبایانی مانند کشوری است که یک فرمانروا آن را ویران میکند.
هوش مصنوعی: دامی که بلا در مسیر ما قرار داده، چه نیازی است که باید تار زلف را گشود؟ اگر میخواهی مرا اسیر کنی، پس این کار را انجام بده.
هوش مصنوعی: ما آمادهایم که جان خود را فدای تو کنیم، اما تو به خاطر تکبر خود از ما پذیرش نمیکنی.
هوش مصنوعی: گفتی که وقتی به زمین بیفتم، دستم را خواهی گرفت. حالا که خودم از پا افتادم، چرا دستم را نمیگیری؟
هوش مصنوعی: آوای عشق او در دل جانم تأثیر عمیق گذاشت و هر لحظه از شوری و بیقراری، صدایی را به گوش میرساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری
در هر دو حال خود را از یار وانگیری
پا واگرفتن تو هر دو ز حال کفر است
صد کفر بیش باشد در عاشقان نفیری
پاکت شود پلیدی چون از صنم بریدی
[...]
هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری
در دست خوبرویان دولت بود اسیری
جان باختن به کویت در آرزوی رویت
دانستهام ولیکن خونخوار ناگزیری
ملک آن توست و فرمان مملوک را چه درمان
[...]
ای دفتر نکوئی تو نقش دلپذیری
به باشد از امیری در خیل تو اسیری
ای چشم مست دلدار ای آهوان خونخوار
ترکی زخوردن خون ناچار ناگزیری
ما مست بی سر و پا تو خود حکیم دانا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.