گنجور

 
اقبال لاهوری

صد نالهٔ شبگیری صد صبح بلا خیزی

صد آه شررریزی یک شعر دل‌آویزی

در عشق و هوسناکی دانی که تفاوت چیست

آن تیشهٔ فرهادی این حیلهٔ پرویزی

با پردگیان برگو کاین مشت غبار من

گردی‌ست نظربازی خاکی‌ست بلاخیزی

هوشم برد ای مطرب مستم کند ای ساقی

گلبانگ دل‌آویزی از مرغ سحرخیزی

از خاک سمرقندی ترسم که دگر خیزد

آشوب هلاکویی، هنگامهٔ چنگیزی

مطرب غزلی، بیتی از مرشد روم آور

تا غوطه زند جانم در آتش تبریزی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی

هر لحظه به هر چشمی شور دگر انگیزی

صد بزم بیارایی هر جا که تو بنشینی

صد شهر بیاشوبی هرجا که تو برخیزی

چون مار کنی زلفین وز پرده برون آیی

[...]

آشفتهٔ شیرازی

در پرده قانون چند بی فایده آویزی

مطرب ره عشقی زن تا شور برانگیزی

تا مستی عشقت هست مستان می انگوری

چون باده صافی هست با درد چه آمیزی

عقلت بمثل شیر است عشقت بیقین آتش

[...]

افسر کرمانی

هرجا که تو بنشینی، صد فتنه برانگیزی

هر فتنه شود هفتاد، هر لحظه که برخیزی

کام دل هر عاقل، از لعل شکر خایی

دام ره هر دانا، با زلف دلاویزی

از جلوه رخ بیضا، در هاله تو می پوشی

[...]

اقبال لاهوری

از مشت غبار ما صد ناله برانگیزی

نزدیک تر از جانی با خوی کم آمیزی

در موج صبا پنهان دزدیده بباغ آئی

در بوی گل آمیزی با غنچه در آویزی

مغرب ز تو بیگانه مشرق همه افسانه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه