گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

هرکه نبود گل نورسته به گلشن چو منش

واله و مست کند نغمه مرغ چمنش

یار مانند بهار آمد و می باید داد

باغبان را خبر از سنبل و سرو سمنش

چه توقع کند از بوسه لعلش گل سرخ

آن که اندر دو لب غنچه نگنجد دهنش

باغبان سرو قدش دید و نظر کرد و نبود

در چمن سرو و شکر خنده شیرین سخنش

سروش از خون دل و اشک چنان پروردم،

که بود میوه انار لب و سیب ذقنش

دلم از بهر چه آشفته و بی سامان است

گر نه باد سحر آشفته نماید وطنش؟

همچو حورا، ز پس حله و می از پس جام،

می نماید ز پس برد یمانی بدنش