گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

هر آن بلبل که آمد بوستان دیدار صیادش

از آن نالد که می ترسد کند صیاد آزادش

جفاهایی که بلبل می کشد در بوستان از گل

همان دست خزان از باغبان گیرد دگر دادش

ننالد در گلستان یک نفس بلبل به کام دل،

نسازد گل اگر بی داستان باغبان شادش

ندارد پاس گلبن باغبان زآن رو که می ترسد

بسوزد شعله آهم شبی از بیخ و بنیادش

بنام ایزد سهی قدی چمان اندر چمن آمد

که دست باغبان ننشانده سروی همچو شمشادش

در این بستان غزلخوان است هم بر سرو و هم بر گل

تذرو ما که بلبل در ترنم خواند استادش

بهار آمد که گردد بوستان چون صفحه ار من

بود گل،‌ روی شیرین، بلبل شوریده فرهادش

بود مانند بلبل نکته‌سنج و بذله‌گو افسر

مگر در باغ روزی بشنود آن شوخ فریادش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode