نیاید گر چه هرگز از فرامش گشتگان یادش
غلام آن سر زلفم که در هم می کند بادش
به مکتب دانشی ناموخت جز آزار مسکینان
که داند تا کدامین سنگدل بوده ست استادش
اگر چه پاس دلها نازنین من نمی دارد
دعای عاشقان هر جا که باشد پاسبان بادش
فراموش کردی درد خود مرا از راه مظلومان
خدایا کج مکن مویی ز یاریهای بیدادش
مرا این آه بیهوده ست پیش آن دل سنگین
کزین آتش که من دارم نگردد گرم پولادش
رو، ای اشک و روان کن پیش یار لشکری جویی
که گرد آلوده خواهد بود آن سوری و شمشادش
دلم می شد به نظاره که باد افگند زلفش را
نیاید باز، ور خواهد که هم در ره شب افتادش
جفای روزگار و جور خوبان خسرو مسکین
شد آبستن ز غم، ای کاش که مادر نمی زادش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و دردناک فردی است که به یاد معشوق خود غمگین است. او به زوال یاد معشوق و غم ناشی از دوری او اشاره میکند و همچنین نارضایتی از بیتوجهی عموم به درد و رنج خود را ابراز میکند. شاعر از آزارهایی که بر او رفته و بیرحمیهای زمانه سخن میگوید و از خداوند درخواست یاری میکند. در پایان، شاعر آرزو میکند که ای کاش غم و اندوهی که در دل دارد هرگز به وجود نمیآمد. این شعر به معنای واقعی نشاندهنده احساسات عمیق و رنجی است که عشق میتواند به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه فراموشان یاد او را به یاد نمیآورند، ولی من همیشه به خاطر آن موهای افشانش که باد آنها را به هم میزند، به او خدمت میکنم.
هوش مصنوعی: فردی در مکتب تحصیل کرده، اما هیچ چیز جز آزار و اذیت به بیچارهها یاد نگرفته است. کسی نمیداند که معلم او چه شخصیتی داشته که چنین سنگدل و بیرحم شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه او از دلهای نازنینم حفاظت نمیکند، اما دعاهای عاشقان در هر جا که باشند، از او حمایت میکنند.
هوش مصنوعی: فراموش کردی که درد من از کجا نشأت میگیرد. ای خدا، راه کمک به مظلومان را منحرف نکن؛ حتی یک تار موی به زحمت آمده آنها را هم نباید از بین ببری.
هوش مصنوعی: این آه من بیهوده است در برابر آن دل سنگینی که از این آتش که من دارم، گرم نمیشود. دل او مثل پولاد سرد و سخت است و تحت تأثیر احساسات من قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: به جلو برو، ای اشک، و خود را به یار برسان. لشکری را جستجو کن که در پیش روی او، غباری به وجود خواهد آمد و آن فولاد و شمشادش هم به همین صورت خواهد بود.
هوش مصنوعی: دلشاد شدم که تماشای وزش باد را داشته باشم که موهای او را بهم بریزد و دیگر نتواند آنها را جمع کند. اگر هم پیدا شود، میخواهم در راه شب به او بربخورد.
هوش مصنوعی: روزگار برای مسکین خسرو بیرحمی کرده و خوبیهای دیگران نیز به او ظلم میکند. او از درد و غم پر شده و ای کاش هرگز به دنیا نمیآمده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غنیمت دار دور گل که بر باد است بنیادش
همین میگویدت بلبل، نهای واقف ز فریادش
چو سرو از همت عالی، به دست آور گلاندامی
وگر دستت دهد جامی، چو نرگس گیر بر یادش
بهشت آسا شده بستان، شراب از حور می بستان
[...]
در این گلشن چه سازد بلبل از زاری و فریادش
چو سوی عاشقان میلی ندارد سرو آزادش
خوش است این باغ رنگین، لیک نتوان دل در او بستن
که بوی آشنایی نیست در نسرین و شمشادش
چنین کان غمزه را تعلیم شوخی میدهد چشمت
[...]
چنان رفتم من بیاعتبار از خاطر شادش
که گر میبیندم صد ره، نمیآید زمن یادش
خوش آن ساعت که رحمش باز دارد چون ز آزارم
کند بیاعتدالیهای خویی، گرم بیدادش
بنای شهر بند عافیت کردم، ندانستم
[...]
بحمدالله که جان دادم بدان تلخی ز بیدادش
که از من، تا قیامت، لذت آن می دهد یادش
به راهش مشت خاکی از وجودم مانده و شادم
که نتواند ز بس گرمی به نزدیک آمدن بادش
دم مردن ز بیم آن دهد کامم که بعد از من
[...]
چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟
ز طوق قمریان خلخال دارد سرو آزادش
نمی دانم ز خونریز کدامین صید می آید
که می پیچد به خود چون زلف جوهر تیغ فولادش
زبس از زلف او در شانه کردن مشک می ریزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.