ز گاه خواب شب دوش تا به وقت سحر
سروش غیبم داد این ندا به گوش اندر
که ای ز فتنه دوران نشسته در اندوه
که ای ز بازی ایام گشته غم پرور
ز خفتگان به غفلت تویی در این گیتی،
هوس مکان و طمع بالش و هوا بستر
ندیده بازی ادوار چرخ شعبده باز
نخوانده درسی از اوراق دهر بازیگر
به قاف غم چه نشینی هماره چون سیمرغ
به نار غصه چه خسبی همی چو سامندر
نبینیا، که جهان راست عادتی از نو
ندانیا، که فلک راست بازی دیگر
به کام یاران بنموده روزگار خرام
ز جان دشمن بگرفت آسمان کیفر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده از خواب شب گذشته تا سپیدهدم سخن میگوید که در آن صدای غیبی به او پیامی میدهد. او به کسی که در فتنۀ زندگی غمگین و غافل از واقعیتهاست، هشدار میدهد. شاعر تعبیر میکند که فرد باید از خواب غفلت بیدار شود و از تمایلات دنیوی که او را به غفلت انداخته، پرهیز کند. او به طور خاص به کسانی که در چرخش زمان غرق در غم و غفلتاند، اشاره کرده و یادآور میشود که دنیا همیشه در حال تغییر است و افراد باید آگاه باشند که زندگی یک بازی است و برای به دست آوردن آگاهی و درک واقعیات زمان باید بیدار شوند.
هوش مصنوعی: در هنگام خواب شب گذشته تا بامداد، صدای عجیبی به من رسید که پیامهایی از عالم غیب را به گوشم رساند.
هوش مصنوعی: ای کسی که از مشکلات و فتنههای زمانه در اندوه نشستهای و به خاطر ناملایمات زندگی پر از غم شدهای، بدان که زیباییهایی در پس این سختیها نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این جهان، تو از میان خوابآلودگان غفلتزدهای، که به دنبال جا و مکانی برای آرامش و لذت بردن از زندگی هستند.
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک تئاتر است که در آن هر فرد نقش خود را بازی میکند و همه چیز موقتی و گذراست. هر یک از ما در این صحنه زندگی، ناآگاه از حرکات چرخ زمان و وقایع آینده، در تلاشیم تا نقش خود را به بهترین شکل ایفا کنیم.
هوش مصنوعی: غم و اندوه را همیشه به دوش نکش و مانند سیمرغ در آتش غصه نخور. همچون سامندر که در آتش نمیسوزد، خودت را از مشکلات و نگرانیها دور کن.
هوش مصنوعی: نگو که دنیا همیشه به یک شکل است و دچار تغییر نمیشود؛ چرا که زمان همیشه در حال تغییر و بازیهای جدید است.
هوش مصنوعی: روزی را که دوستان از زندگی لذت میبرند، آسمان به خاطر دشمنان کیفری سختی را رقم میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه برخورم از وصل آن بت دلبر
که سوخت آتش هجرش دل مرا در بر
طمع کند که ز معشوق برخورد عاشق
بدین جهان نبود کار ازین مخالفتر
از آنکه عاشق نبوَد کسی که دل ندهد
[...]
فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر
فسانهٔ کهن و کارنامهٔ به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
حدیثِ آنکه سکندر کجا رسید و چه کرد
[...]
بنوبهار جوان شد جهان پیر ز سر
ز روی سبزه بر آورد شاخ نرگس سر
خزان جهان را عهد ار چه کرده بود کهن
بهار عهد جهان باز تازه کرد ز سر
هوا نشاند ببرگ شکوفه در، یاقوت
[...]
پلی شناس جهانرا و نو رسیده براو
مکن عمارت و بگذار و خوش ازو بگذر
کرا شنیدی و دیدی که مرگ دادامان
ز خاص و عام و بدو نیک و از صغیر و کبر
اگر هزار بمانی و گر هزار هزار
[...]
بفال سعد و خجسته زمان و نیک اختر
نشسته بودم یک شب بباغ وقت سحر
ز باختر شده پیدا سر طلایۀ روز
کشیده لشکر شب جوق جوق زس خاور
فلک چو بیضۀ عنبر نمود و انجم او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.