گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای دل و جان بیاد تو زنده

همه فانی تو حیّ پاینده

ای ز نعت صفات لم یزلت

فکر انسان سپر بیفکنده

اعتقادات اهل باطل را

دست صنعت ز بیخ برکنده

مهرت از هر دلی که سربرزد

بدهد جان چو صبح در خنده

عاشق صادق تو چون شمعست

که ز گردن زدن شود زنده

به زبان نام تو چگونه بریم؟

با چنین خاطر پراگنده

به خدایی خویش در گذران

هر خطایی که رفت بر بنده