ای دل و جان بیاد تو زنده
همه فانی تو حیّ پاینده
ای ز نعت صفات لم یزلت
فکر انسان سپر بیفکنده
اعتقادات اهل باطل را
دست صنعت ز بیخ برکنده
مهرت از هر دلی که سربرزد
بدهد جان چو صبح در خنده
عاشق صادق تو چون شمعست
که ز گردن زدن شود زنده
به زبان نام تو چگونه بریم؟
با چنین خاطر پراگنده
به خدایی خویش در گذران
هر خطایی که رفت بر بنده