تاب جمال تو آفتاب ندارد
با خم زلفت بنفشه تاب ندارد
کرد دلم شب خوش خیالت از یراک
دیده درین عهد چشم خواب ندارد
غمزۀ خود را بآب چشم جلاده
تیغ چه رونق دهد که آب ندارد؟
گفتمش : از من لب تو بوسه که پذرفت
یا بدهد، یا مرا عذاب ندارد
گفت: اگر صبر می کنی بکن، ارنی
رو که مرا این همه شتاب ندارد
آنک ترا دور کرد از برم ای یار
شرم ازین چشم اشک تاب ندارد؟
بر من اگر سایه نفکنی رسدت، زانک
ذرّه یی از حسنت آفتاب ندارد
سوخته باد آنکه روی خوب تو بنهفت
این سخنم روی در نقاب ندارد
هر چه توانی بکن، عتاب مفرمای
با تو دلم طاقت عتاب ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق پرداخته و احساسات شاعر را نسبت به او بیان میکند. شاعر از زیباییهای معشوق میگوید و اینکه چگونه عشق او زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است. او به ویژگیهای خاص معشوق اشاره میکند و بیان میکند که تحمل دوری او برایش دشوار است و هیچ چیز نمیتواند جانشینی برای او باشد. در نهایت، شاعر از خشمی که ممکن است بین آنها به وجود بیاید میگوید و ابراز میکند که دلش طاقت حتی کوچکترین عتاب را نیز ندارد.
هوش مصنوعی: نور زیبایی تو همانند آفتاب نیست و زیبایی خمهای زلفت بیش از آن است که بنفشه بتواند در برابرش خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: دل من در شب، با خیال خوب تو شاد است و در این زمان، چشمانم خواب ندارند.
هوش مصنوعی: غمزه و نگاه جذاب او مانند تیغی است که نمیتواند با اشکها و غمها زودتر به زندگی رونق بخشد، چون این اشکها هم نمیتوانند آب و زندگی لازم را فراهم کنند. به عبارتی دیگر، زیبایی و تاثیر نگاه او به تنهایی نمیتواند موجب شادابی و تغییر شود، وقتی که دلایل برای خوشحالی و نشاط وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به او گفتم: اگر از من بوسه بگیری، یا آن را به من بدهی، اهمیتی ندارد، چون در هر صورت عذاب و دردی برای من نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر صبر میکنی، صبر کن؛ بیا ببین که من اینقدر عجلهای ندارم.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو چقدر مرا از خود دور کردهای! آیا شرم نمیکنی از این چشمی که دیگر طاقت اشک ریختن ندارد؟
هوش مصنوعی: اگر بر من سایه نندازی، به تو نمیرسد، چون ذرّهای از زیباییات هم مانند آفتاب نیست.
هوش مصنوعی: آسیب دیده است کسی که زیبایی تو را پنهان کرده است، زیرا این کلام من نیازی به پوشش ندارد و باید به وضوح بیان شود.
هوش مصنوعی: هر کاری که از دستت برمیآید انجام بده، اما مرا مورد سرزنش قرار نده؛ زیرا دلم توانای تحمل سرزنش را ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پایه حسن تو آفتاب ندارد
مایه ی زلف تو مشکناب ندارد
مستی چشم خوش تودید چو نر گس
گفت که دارد خمار و خواب ندارد
ساغر لاله نمونه دهن توست
[...]
رتبه خال تو مشک ناب ندارد
نقطه شک حسن انتخاب ندارد
سینه بی داغ آب وتاب ندارد
خانه بی روزن آفتاب ندارد
فکر عمارت غبار خاطر جمع است
[...]
تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد
بی سبب این چرخ پیچ و تاب ندارد
چهره گلگونه دار آب ندارد
زآنکه گل آتشی گلاب ندارد
نامه پرشکوه ام نداشت جوابی
[...]
کشتن عاشق اگر عِقاب ندارد
لیک به این قدر هم ثواب ندارد
هست حسابی به کار و روز جزایی
کار نگویی که تو حساب ندارد
خوی به رخ تست یا گلاب چکیده است
[...]
گفت سکینه غمم حساب ندارد
چشم من امشب،خیال خواب ندارد
درد یتیمی ز کف ربوده توانم
وای برآن کودکی که باب ندارد
اصغرم ای عمه جان! چو سایر شبها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.