گفت سکینه غمم حساب ندارد
چشم من امشب،خیال خواب ندارد
درد یتیمی ز کف ربوده توانم
وای برآن کودکی که باب ندارد
اصغرم ای عمه جان! چو سایر شبها
چون شده امشب که اضطراب ندارد
با پدرم گو بیا به سایهٔ خیمه
پیکر تو تاب آفتاب ندارد
عمه بر این قوم دون، بگو که سکینه
بازوی او طاقت طناب ندارد
خصم ستمگر زند مرا ره کین
رحم به دل، خوفی از عقاب ندارد
دشت ز نامحرمان پر است و ندانم
عمه چرا؟ مادرم نقاب ندارد
شیر به پستان، ز قحط آب، در این دشت
مادر غمدیده ام رباب ندارد
نظم تو «ترکی» ز چشم اهل مصییبت
خون به چکاند اگر که آب ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سکینه از غم و اندوه خود سخن میگوید و به سختیهایی که به دلیل یتیمی و فقدان پدرش دچار شده اشاره میکند. او از عمهاش میخواهد که خبر دهد پدرش، به خاطر وضعیت سختی که در آن قرار دارند و خطرات موجود، به خیمه برگردد. او همچنین به شرایط نابسامان و کمبود آب و غذا پرداخته و حس ناامیدی و اضطراب خود را بیان میکند. شعر به عواطف عمیق و رنجهای انسانهای بیپناه و یتیم در زمانهای سخت میپردازد.
هوش مصنوعی: سکینه میگوید که غم من هیچ اهمیتی ندارد و چشمم امشب هیچ میلی به خواب ندارد.
هوش مصنوعی: رنج و درد یتیمی را به سختی تحمل میکنم و ای کاش بر حال آن کودک بیپناهی که پدر ندارد، افسوس میخورم.
هوش مصنوعی: عمه جان، من امشب مانند شبهای دیگر هستم و احساس اضطراب نمیکنم.
هوش مصنوعی: با پدرم بگو که به سایهٔ چادر بیاید، زیرا بدن تو تاب آفتاب را ندارد.
هوش مصنوعی: به عمه بگو که این گروه بیمقدار، سکینه نمیتواند بار طناب را تحمل کند.
هوش مصنوعی: دشمن ظالم به من راه انتقام را نشان میدهد، اما من با دل پر رحم، ترسی از مجازات ندارم.
هوش مصنوعی: دشت پر از افرادی است که برای من ناآشنا هستند و نمیدانم چرا عمهام در این مورد چیزی نمیگوید. مادرم نیز چهرهاش را پوشانده نیست.
هوش مصنوعی: در این دشت خشک و بیآب، شیر از پستان مادرش میمکد، اما مادر غمدیدهام دیگر ربابی برای نوازش جانم ندارد.
هوش مصنوعی: نظم تو به زیبایی و دقتی است که اگر کسی به مشکلات روبهرو شود، چشمانش پر از اشک خواهد شد، حتی اگر به ظاهری معمولی باشد و در عمق خود احساس ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پایه حسن تو آفتاب ندارد
مایه ی زلف تو مشکناب ندارد
مستی چشم خوش تودید چو نر گس
گفت که دارد خمار و خواب ندارد
ساغر لاله نمونه دهن توست
[...]
تاب جمال تو آفتاب ندارد
با خم زلفت بنفشه تاب ندارد
کرد دلم شب خوش خیالت از یراک
دیده درین عهد چشم خواب ندارد
غمزۀ خود را بآب چشم جلاده
[...]
رتبه خال تو مشک ناب ندارد
نقطه شک حسن انتخاب ندارد
سینه بی داغ آب وتاب ندارد
خانه بی روزن آفتاب ندارد
فکر عمارت غبار خاطر جمع است
[...]
تاب رخش، ماه و آفتاب ندارد
بی سبب این چرخ پیچ و تاب ندارد
چهره گلگونه دار آب ندارد
زآنکه گل آتشی گلاب ندارد
نامه پرشکوه ام نداشت جوابی
[...]
کشتن عاشق اگر عِقاب ندارد
لیک به این قدر هم ثواب ندارد
هست حسابی به کار و روز جزایی
کار نگویی که تو حساب ندارد
خوی به رخ تست یا گلاب چکیده است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.