تادلم درخم آن زلف پریشان باشد
چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد
قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس
کین کسی داندکونیز ریشان باشد
لعل توچون سردندان کندازخنده سپید
گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد
جزکه برخوان نکویی تود رروی زمین
من ندیدم شکرستان که نمکدان باشد
عاشقیّ من بیدل عجبست ارنه تورا
باچنان زلف ورخی دلبری آسان باشد
سبزۀ خطّ توچون تازه وتر بر ناید؟
تاکه آبشخورش ازچاه زنخدان باشد
زلف تونامۀ خوبی چو مسلسل بنوشت
زیبد ار برسرش ازخطّ توعنوان باشد
با تو ما را چه عجب گرسخن اندرجانست
تا بود درلب شیرین تودرجان باشد
گربخندم تومپندارکه خوش دل شده ام
غنچه راخنده همه ازدل ویران باشد
دل شکسته ست هرآن پسته که لب بگشادست
سرگرفتست هرآن شمع که خندان باشد
چشم خون ریزمرا گرنکنی عیب،سزد
تاترا غمزۀ خون ریز بر آن سان باشد
اشک یاقوتی عاشق راطعنه نزند
هرکه او را لب چون لعل بدخشان باشد
نه همه کس راچوگان زسرزلف بود
کس بودنیزکش ازقامت چوگان باشد
مشکل آنست که مارارخ وقدّت هوسست
ورنه خودسرووگل اندرهمه بستان باشد
عاشقان رازگل وسروچه حاصل جزآنک
یادگاری زرخ وقامت جانان باشد
تاکی ای دل زبرای لب شیرین پسران
دل مجروح تودرسینه بزندان باشد
برو و خاک سم اسب اتابک بکف آر
که ترا آن بدل چشمۀ حیوان باشد
خسرو روی زمین شاه مظفّر که برزم
گذر نیزۀ او بردل سندان باشد
سعدبن زنگی شاهی که فرود حق اوست
سعد اکبر اگرش نایب دربان باشد
چشم خورشیداگرچنددقایق بینست
هم ز ادراک کمالاتش حیران باشد
تامگردردل وچشم عدوش جای کند
غنچۀ گل همه برصورت پیکان باشد
دست خنجرچوکندزاستی حرب برون
تابدامن زرۀ خصم گریبان باشد
ای خداوندی کز فضلۀ جودکف تست
هرچه در بحر پدید آید و درکان باشد
زیردستیست ترا خنجر هندو کورا
جاودان برسراعدای توفرمان باشد
گرچورمح توبزددشمن توسربفلک
استخوانهاش هم ازبیم تولرزان باشد
گرزت انصاف گرانی همی ازحدّببرد
دایم اعدای تراکوفتگی زان باشد
زانکه دربحرکف تست شناور پیوست
خنجر تو تر و لرزنده و عریان باشد
حجّت قاطع بازوی توشمشیربس است
درجهان گیری اگرکار ببرهان باشد
مهره ساییست سر گرز توکو را پیوست
زبرگردن اعدای تو دکّان باشد
گندناییست حسام تووخصم ارچه دهد
جان بیک دسته ازآن نیز گران جان باشد
دست بردوش فلک قدر تو دی می آمد
این چه لطفست فلک نیز از آنان باشد
سبزۀ تیغ توچون خوان فنا آراید
جگردشمن توسوختۀ خوان باشد
عاریت خواهدازدشمن توکاسۀ سر
چون اجل راسرشمشیرتومهمان باشد
ازتوملک یدوزحاسد دولت رقبه است
هرکجادعوی باتیغ سرافشان باشد
اندرآن روزکه ازگرد وغاچشمۀ روز
همچوجان ملک اندرتن شیطان باشد
نیزه سرتیزشود،تیغ بلرزد برخود
تیردرتاب فتد،کوس درافغان باشد
شیهۀ ابرش تو درخم گردون پیچد
مجری ناوک تودیدۀ کیوان باشد
خنجر شاه چوخورشیدکه برسمت آید
سپرخصم چومه درشب نقصان باشد
روز بازار فنا گرم شود و ندر وی
تیغ دلّال بود،نرخ سرارزان باشد
سنگ حلم تواگرنایدش اندردندان
خاک رادرحرکت سبحۀ گردان باشد
شادباش ای شه پردل که نداردپایت
دشمن ارخودبمثل رستم دستان باشد
خنجرتیز زبانت چو درآید بسخن
کلماتش همه برصفحۀ ابدان باشد
اندرآن لحظه زبیم تو چو کرم پیله
کفن خصم گژاکندش وخفتان باشد
زهرۀ ابرزبیم کف توآب شدست
گه گهی چون بچکد،قطرۀ باران باشد
خاک برداشتی ازکان وتهی شدکف بحر
وانگهی جود ترا خود چه غم آن باشد
نیست پایان سخای توودرزیرفلک
همه چیزی را جز عمر توپایان باشد
جمع مالست غرض این دگرانرا ازملک
تویی آن شه که زملکت غرض احسان باشد
هردرم دارکه او را نبود همّت وجود
اوخداوند درم نیست،نگهبان باشد
مردمی ومردمی ودانش واحسان وکرم
وانچ ازین معنی آیین بزرگان باشد
در نهاد تو بحمدالله ازینها هریک
بیش ازآنست که در حیّز امکان باشد
فرض عین است تراطاعت وخدمتکاری
وین بود معتقد هرکه مسلمان باشد
هرکه درخدمت درگاه تو تفصیرکند
ای بسا روز که ازکرده پشیمان باشد
وارث تخت سلیمان چوتوشاهی زیبد
کآصفی ازجهتش حاکم دیوان باشد
هست پیدا که زدستورگرانمایۀ تو
زآنچه درپردۀ غیبست چه پنهان باشد
عنده علم بباید صفت آصف را
آصفی چون کند آن خواجه که نادان باشد؟
بنده راشاها عمریست که تا این سوداست
که درآن حضرت یک روزثنا خوان باشد
هم شوم روزی برخاک جنابت چاکر
دردحرمانش اگرقابل درمان باشد
چون همه خلق دعاگوی توشدپس چه زیان
که ترا مادحی ازخاک سپاهان باشد؟
لابدش مور چو سیمرغ بباید پرورد
هرکه در پادشهی تلو سلیمان باشد
تا چوخورشیدفلک مایدۀ نوردهد
دورونزدیک جهانش همه یکسان باشد
سایه ات بادا پاینده ودرعالم کیست
آنکه پاینده تر از سایۀ یزدان باشد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی و ظرافت، عشق و محبت را به تصویر میکشد. شاعر به توصیف زلفهای پریشان و زیباییهای معشوق میپردازد و از عشق و رنجهای عاشقی سخن میگوید. او اشاره میکند که چگونه جمال و خُلق خوب معشوق میتواند دل عاشقان را مسحور کند.
شاعر با استفاده از تشبیهات و تمثیلهای مختلف، عشق را به گلی تشبیه میکند که یادگاری از محبوب است و این عشق پیوسته در دل او زنده خواهد ماند. او همچنین به قدرت و جلال پادشاهی اشاره میکند و از ویژگیهای یک حاکم عادل و بخشنده سخن میگوید.
سخن در نهایت به ستایش ذات خداوند و صفات نیکوی او ختم میشود و از درک عمیق شاعر نسبت به عالم وجود و مخلوقاتش حکایت دارد. در یک جمله، این شعر ترکیبی از عشق، زیبایی، و ستایش است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل من گرفتار زلفهای آشفته و بینظم او باشد، چه جای تعجبی دارد که کار و زندگی من به هم ریخته و بیقرار باشد.
هوش مصنوعی: من ارزش آن زلف آشفته را میدانم و به همین اندازه کافی است، زیرا کسی دیگر نمیداند که چگونه آن ریشها نیز میتوانند باشد.
هوش مصنوعی: لب رشد تو مانند دندانی است که با خندهای سفید و زیبا خود را نشان میدهد. گوهر گرانبهایی که در گوشش حلقهای شگفتانگیز وجود دارد، از عمق دندانش نمایان است.
هوش مصنوعی: تنها زیبایی تو را بر روی زمین مشاهده نکردم، که همانندش شکرستانی باشد که نمکدان در آن وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: عاشق بودن من، بیدل، جالب است؛ چرا که اگر تو با آن زلف و چهره زیبا، دلربایی را آسان کنی.
هوش مصنوعی: چرا سبزی و شادابی خط تو مانند برگ تازه و تر نمیماند؟ تا زمانی که منبع زندگیاش از چاه گُودی که در گردن توست به دست نیاید.
هوش مصنوعی: زلف تو همچون نامهای زیبا و جذاب است که نوشته شده است. اگر بر روی آن از خط تو عنوانی باشد، به آن زیبایی و جذابیت میبخشد.
هوش مصنوعی: ما با تو هیچ تعجبی نداریم که اگر گرسنهایم، دلیلش این است که تا وقتی که لبهای تو شیرین است، جان ما هم در خود تو زندگی میکند.
هوش مصنوعی: اگر من بخندم، تو فکر نکن که دلم شاد است. در واقع، هر لبخند من از دل شکسته و ویران من برمیخیزد.
هوش مصنوعی: هر پستهای که لب باز کند، دلش شکسته است و هر شمعی که خوشحال و خندان به نظر میرسد، در واقع در درونش شعلهای خاموش دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو عیبی در چشم گریان من نبینی، حق این است که غم و اندوه من هم به اندازهٔ آن باشد.
هوش مصنوعی: اشک های یاقوتی عاشق را کسی سرزنش نکند که آن عاشق لب هایی به زیبایی لعل بدخشان دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی نمیتواند با موهای پریشان و آشفته، مانند یک تیرک چوبی یا چوبی که به عنوان چوب فوتبال از آن استفاده میشود، رفتار کند. برخی افراد خودشان شایسته پیروی و تحسین هستند و نمیتوان به راحتی از ظاهری که دارند قضاوت کرد.
هوش مصنوعی: مشکل این است که اگر به وسوسهها اجازه دهیم، خودخواهی و زیادهخواهی ما را از مسیر درست دور میکند؛ در غیر این صورت، زیبا و ارجمند خواهیم بود و در هر باغی درخشان و خوشمنظر خواهیم شد.
هوش مصنوعی: عاشقان، کسی که به زیبایی و محبت گل و سرو عشق میورزد، چیزی جز خاطرهای از زیبایی و قامت معشوق در دلشان نمیماند.
هوش مصنوعی: تا کی باید دل بسوزانی به خاطر لبهای شیرین پسران؟ دلهای مجروح تو در سینه، همچنان در زندان است.
هوش مصنوعی: برو و خاک سم اسب اتابک را جمع کن، زیرا این خاک میتواند جان تو را به حیات دوباره بخشد.
هوش مصنوعی: شاه مظفّر که با قدرت و شجاعت خود در میدان نبرد همه را تحت تأثیر قرار میدهد، حتی زمانی که سوار بر اسب میگذرد، نعرهای مانند ضربه نیزه بر دل دشمنانش میزند و وحشتی در وجود آنها ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: سعد بن زنگی شاهی است که به او حق فرود آمده است. سعد بزرگتر از اوست، اگرچه نایب او کسی باشد که درباری است.
هوش مصنوعی: چشم انسان هر چند میتواند چند دقیقه نور خورشید را ببیند، اما باز هم از درک تمام ویژگیها و کمالات آن ناتوان است و دچار حیرت میشود.
هوش مصنوعی: عشق و محبت در دل و چشمان عاشق، همچون غنچهای از گل است که تمام زیباییهایش به تصویر افکنده شده.
هوش مصنوعی: دست خنجر به قدرت و شدت در برابر دشمن تاب میآورد و اگر زره دشمن در دست او باشد، آن را در هم میشکند.
هوش مصنوعی: ای خداوندی که از رحمت و کرم توست، هر چیزی که در دریا پدیدار شود و در زمین وجود داشته باشد، از عنایت توست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که در مقام پایینتری قرار دارد، نزد انسانهایی که قدرت و جایگاه بالاتری دارند، در خطر و آسیب است. او باید همیشه آماده باشد و مراقب خود باشد؛ چرا که ممکن است از سوی کسانی که در موقعیت بالایی قرار دارند، آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو را مورد حمله قرار دهد، حتی استخوانهایش از ترس تو در مقابل آسمان میلرزند.
هوش مصنوعی: اگر انصاف تو سنگین باشد، همیشه دشمنانت را در موقعیت دشواری قرار میدهد و این به خاطر آن است که تو، با این انصاف، همیشه در حال کوبیدن و تحت فشار گذاشتن آنها هستی.
هوش مصنوعی: چون در دریا قرار داری، همیشه خنجر تو نرم، لرزان و برهنه خواهد بود.
هوش مصنوعی: قدرت و دلیل قاطع من به اندازهی شمشیر تو قوی است و اگر در دنیا کار به برهان و دلیل باشد، همواره پیروز خواهی شد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این بیت اشاره به قدرت و مهارت شخصی دارد که توانسته است با تسلط و دقت به کار خود ادامه دهد. در این متن، به نوعی بیان میشود که نیرویی که در دست دارد، به او این امکان را میدهد که با اطمینان بر دشواریها غلبه کند و رقبای خود را با قوت و هوش مدیریت نماید. همچنین، به اهمیت جایگاه و موقعیت او در مقابله با دشمنان اشاره میکند، به طوری که تواناییها و فنون او به مثابه محل و مغازهای است برای فروش توانمندیهایش.
هوش مصنوعی: حسام تو، حتی اگر در برابر دشمن جان خود را فدای یک دسته از آن کنی، باز هم این کار سنگین و دشوار است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که ستارهها و آسمان بر تو تاثیر دارند و در حالتی عجیب به تو لطف کردهاند. این چه نوع محبت است که آسمان نیز از چنین افرادی بهرهمند میشود؟
هوش مصنوعی: سبزۀ تیغ تو چون سفرهٔ فنا گسترده میشود و جگر داغ من همچون مهمان بر آن میباشد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو مانند سرپوشی باشد که زمان مرگ بر روی سر تو افتاده است، پس شمشیر تو مهمان آن سرپوش خواهد شد.
هوش مصنوعی: از تو و ملک تو حسودانی هستند که برای به دست آوردن مقام و ثروت تو هر جا که بتوانند، نقشهکشی میکنند و با دلایل و ترفندهایشان به دنبال آسیب زدن به تو هستند.
هوش مصنوعی: در روزی که هیاهو و آشفتگی وجود دارد، نور روز مانند جان یک موجود زنده، در وجود انسان منبع شیطنت و وسوسه میشود.
هوش مصنوعی: چنان میشود که نیزهها تیز و برنده شوند و شمشیرها از ترس بلرزد. تیرها در پرتاب کردن به اهداف دوردست کمک میکنند و صدایی از درگیری و مبارزه در فضا میپیچد.
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق ابرها در آسمان میپیچد و مانند تیر آتشینی است که از دماوند به سوی کیوان پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: خنجر سلطان مانند خورشید است که وقتی به سمت کسی میتابد، مانند سپر برای حریف عمل میکند. به مثل اینکه در شب کمنوری، آن را در آغوش نمیگیریم.
هوش مصنوعی: در روزی که بازار زوال و فنا داغ میشود، اگر تیغی باشد که دلّال آن را به کار بگیرد، قیمتها نسبت به ارزش واقعی خود بسیار پایین خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر سنگ صبری در دل داشته باشی، مانند دندان و خاک، میتوانی در حرکت و آرامش مانند گردشی در تسبیح باشی.
هوش مصنوعی: خوشحال باش ای پادشاه دلیر، زیرا اگر دشمنی به قدرت رستم هم به پا خیزد، تو نگران نبودی.
هوش مصنوعی: زبان تو چون با سرعت و تندی سخن بگوید، هر کلمهای که بیان میکنی اثرش عمیق و ماندگار خواهد بود.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، از ترس تو مانند کرمی که در پیلهاش پنهان شده، دشمن نمیتواند به او دست پیدا کند و او به آرامی در خواب است.
هوش مصنوعی: دانهای از ابر به دست تو افتاده و تبدیل به قطرهای آب شده است. گاهی که این قطره بچکد، باعث بارش باران میشود.
هوش مصنوعی: خاکی که از کناره دریا برداشتی، سطح دریا را خالی کرد و در این بین، بخشش و generosity تو را نگران نمیکند که چه مسئلهای پیش میآید.
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشش تو هیچگاه تمام نمیشود و در دنیای پر از ناعدالتی، تنها چیزی که از تو باقی میماند، عمر توست.
هوش مصنوعی: جمعآوری ثروت هدف دیگران است، اما تو آن شاهی هستی که هدف از سلطنت تو، نیکی و احسان به مردم است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دلش اراده و همت برادری و دوستی نداشته باشد، به نوعی به خداوند نزدیکتر است و در دلش این محبت و نگرانی از دیگران وجود ندارد. در واقع، این بیت به نوعی به مفهوم دوری از دنیا و فراق از مادیات اشاره دارد و بیان میکند که کسی که همتی جز خدمت به دیگران ندارد، ارزش بیشتری دارد و خداوند نگهدار اوست.
هوش مصنوعی: من انسانی هستم مهربان و دلسوز، با دانش و بخشش، و هر چیزی که از این ویژگیها نشأت بگیرد، از اصول و آداب بزرگمردان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: خوشبختانه در وجود تو بیش از آنچه که قابل تصور است، ویژگیها و استعدادهای ارزشمندی وجود دارد.
هوش مصنوعی: شایسته است که هر کسی که مسلمان است، به طاعت و خدمتگزاری معتقد باشد و این فرضی جزو ایمان اوست.
هوش مصنوعی: هر کس که برای تو خدمت کند و از اعمالش تفاسیر و تشریح کند، ممکن است روزی از کارهایی که انجام داده پشیمان شود.
هوش مصنوعی: وارث تخت سلیمان، تنها کسی است که شایستهی سلطنت و حکومت بر مردم است، و در این میان آصف، که مقام و موقعیت او از جنبههای مختلف به عنوان حاکم دیوان شناخته میشود، اهمیت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که در زندگی، چیزهایی که در دنیای واقعی و مشخص وجود دارند، میتوانند به وضوح دیده شوند. اما آنچه در دنیای پنهان و نامرئی وجود دارد، ممکن است برای ما ناشناخته و مخفی بماند.
هوش مصنوعی: کسی که علم و دانش دارد، باید مانند آصف (انسان دانشمندی که در تاریخ شناخته شده است) عمل کند. اگر کسی نادان باشد، چگونه میتواند مانند آصف رفتار کند؟
هوش مصنوعی: من مدتهاست که آرزو دارم روزی در محضر حضرت با یاد و ذکر او باشم و توفیق ستایش و شعر خوانی داشته باشم.
هوش مصنوعی: اگر روزی به خاک پاک تو بیفتم، حتی با وجود درد و غم ناشی از جدایی، خود را خدمتگزار تو میدانم، اگر که بتوانم به تو کمکی کنم.
هوش مصنوعی: وقتی همه مردم برای تو دعا میکنند، پس چه اهمیتی دارد اگر کسی از سپاهان، تو را ستایش کند؟
هوش مصنوعی: مطمئناً هر جانوری باید در کنار پادشاه خود، پرورش یابد و رشد کند. اگر کسی در مقام و قدرتی مثل سلیمان باشد، باید توانایی و استعداد خود را شکوفا کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در آسمان میدرخشد و نورش به دور و نزدیک عالم میتابد، همهچیز در جهان باید به یک شکل و یکسان باشد.
هوش مصنوعی: سایهات همیشه پایدار باد و در دنیا چه کسی وجود دارد که پایدارتر از سایۀ خداوند باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز اول روز که مخموری مستان باشد
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
[...]
هر نسیمی که ز خاک در جانان باشد
چون دم روح قدس مایه ده جان باشد
تا بمیدان لطافت ذقنش گوی زند
قامت اهل دل از عشق چو چوگان باشد
جان بدو دادم و دل از سر تحسین میگفت
[...]
تا به کی در دل من درد تو پنهان باشد
تا کیم آتش سودای تو در جان باشد
درد ما به نکند هیچ مداوای طبیب
زآنکه او را لب جان بخش تو درمان باشد
مشکل اینست که بی روی تو نتوانم زیست
[...]
تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد
دل شوریده من واله و حیران باشد
روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن
گر دلت آینه نیر عرفان باشد
سر توحید توان گفت به هشیاران؟ نی
[...]
نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد
رخنه مملکت دل لب خندان باشد
جلوه صبح قیامت کف دریای من است
کیست مجنون که مرا سلسله جنبان باشد
سینه ای صافتر از چهره یوسف دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.