تا دل آشفته آن زلف پریشان باشد
دل شوریده من واله و حیران باشد
روی جان را بتوان دیدن و خرم گشتن
گر دلت آینهٔ نیر عرفان باشد
سِرّ توحید توان گفت به هشیاران؟ نی
بتوان گفت اگر مجلس مستان باشد
هر که دورست ز معنی به حقیقت دیوست
گر به صورت مثلا یوسف کنعان باشد
ما به سودای تو خواری جهانی بکشیم
حاجیان را چه غم از خار مغیلان باشد
هر که از کوی تو بگریزد و جنت طلبد
غبن فاحش بود، از غبن پشیمان باشد
بر دل خسته قاسم ز کرم رحمت کن
کین متاعیست که در ملک تو ارزان باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و دلباختگی اشاره دارد. شاعر از آشفتگی دل خود به خاطر معشوق سخن میگوید و بر این نکته تأکید دارد که درک عشق و حقیقت آن تنها در صورتی ممکن است که دل انسان آینهای از عرفان باشد. او میگوید اگر کسی از معنای حقیقی عشق دور باشد، به نوعی مانند دیو است، حتی اگر از نظر ظاهری به زیبایی یوسف باشد.
شاعر همچنین به فداکاری برای معشوق اشاره میکند و میگوید که حاجیان (عاشقانی که در جستجوی حقیقتاند) هیچ نگرانی از مشکلات دنیوی ندارند. او بر این عقیده است که کسی که از کوی عشق میگریزد و به دنبال جنّت بدون عشق میرود، در واقع متحمل خسارتی بزرگ شده است. در پایان، شاعر از خداوند میخواهد که بر دل خستهاش رحم کند، زیرا عشق به معشوق در این دنیا باارزش و ارزان است.
هوش مصنوعی: تا هنگامی که آن موهای پُر از بینظمی و آشفته وجود دارد، دل من هم در آتش عشق و شگفتی باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر دلِ انسان مانند آینهای درخشان و روشن باشد، میتواند زیباییها و معانی عمیق زندگی را ببیند و به شادی و رضایت دست یابد.
هوش مصنوعی: آیا میتوان راز یگانگی خداوند را به انسانهای هوشیار بیان کرد؟ نه، چون در مجلسی که مستان حضور دارند، این امکان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از معنی و مفهوم دور باشد، در واقع به حقیقت شیطانی است، حتی اگر از نظر ظاهری شبیه یوسف، پسر یعقوب باشد.
هوش مصنوعی: ما آمادهایم برای رسیدن به تو در سختیها و مشقتهای دنیا و از رنج و زحمتهای آن غمگین نیستیم، زیرا حاجیان و زائران حقایق بزرگتری دارند که ارزش رنج را دارد.
هوش مصنوعی: هرکسی که از مسیر تو دور شود و به دنبال بهشت باشد، در واقع ضرر بزرگی کرده و بعداً از این انتخاب خود پشیمان خواهد شد.
هوش مصنوعی: بر دل خسته قاسم از روی لطف و رحمت خود بگذران، چرا که این نعمت و بخشش برای تو کمهزینه و ارزان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تادلم درخم آن زلف پریشان باشد
چه عجب کارمن اربی سروسامان باشد
قدرآن زلف پریشان تومن دانم وبس
کین کسی داندکونیز ریشان باشد
لعل توچون سردندان کندازخنده سپید
[...]
ز اول روز که مخموری مستان باشد
شیخ را ساغر جان در کف دستان باشد
پیش او ذره صفت هر سحری رقص کنیم
این چنین عادت خورشیدپرستان باشد
تا ابد این رخ خورشید سحر در سحرست
[...]
هر نسیمی که ز خاک در جانان باشد
چون دم روح قدس مایه ده جان باشد
تا بمیدان لطافت ذقنش گوی زند
قامت اهل دل از عشق چو چوگان باشد
جان بدو دادم و دل از سر تحسین میگفت
[...]
تا به کی در دل من درد تو پنهان باشد
تا کیم آتش سودای تو در جان باشد
درد ما به نکند هیچ مداوای طبیب
زآنکه او را لب جان بخش تو درمان باشد
مشکل اینست که بی روی تو نتوانم زیست
[...]
عاشقی را،که دل از عشق پریشان باشد
بس عجب نبوداگر بی سر و سامان باشد
یارب،این بحر غم عشق عجایب بحریست!
موج این بحر همه لؤلؤ و مرجان باشد
چو در آیم همگی شورش و مستی گردم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.