از دولت دیدار تو دل را غم جان نیست
جان را ز غم عشق تو پروای جهان نیست
در کوی تو گم شد پی عشاق به یک بار
آن جا که تویی از دو جهان نام و نشان نیست
زهاد، مگویید که ما از همه بهتر
گر زان که کم آیید کمالی به از آن نیست
صوفی، که کشد باده صافی به صبوحی
مستست، ولی در صف ما درد کشان نیست
در چارسوی عقل غم سود و زیانست
در حلقه عشاق به جز امن و امان نیست
بستان حق خود را ز جهان، خواجه فلانی
زان پیش که آوازه برآید که فلان نیست
گفتم سر من خاک رهت، گفت که هیهات
قاسم، سر خود گیر که ما را سر آن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
[...]
آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
در سلسله ی حسن تواش نام و نشان نیست
بی لطفی ات از ترک ستم گشت یقینم
این تلخی جان دادنم از زهر کمان نیست
در روز جزا دست شهیدان محبت
[...]
رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
با تیر بلا چون هدفم روی گشاده
گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
حال من بی برگ نوا را چه شناسد
[...]
آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست
بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
[...]
مهر تو به هر سینه عیان است و عیان نیست
چون عکس در آیینه نهان است و نهان نیست
با خلق جهان چشم سیهمست تو گویا است
این طرفه که با جمله زبان است و زبان نیست
فریاد که سررشته آشوب دو عالم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.