گنجور

 
حکیم نزاری

تا فراقت دیده‌ام خون می‌چکاند دیده‌ام

برکَن از سر دیده‌ام گر جز خیالت دیده‌ام

رحم کن بر من که بی‌رویت ز پا افتاده‌ام

سر مپیچ از من که چون زلفت به سر گردیده‌ام

بارها پیشت ز غربت نامه‌ها بنوشته‌ام

و اندرین مدّت سلامی از کسی نشنیده‌ام

یادِ من بر خاطرت نگذشت تا باز آمدم

بر من ار بادی گذر کرد از تو واپرسیده‌ام

بر تو آسان است از من پرس کاندر هر شبی

تا به روز آورده‌ام سد ره به خون غلتیده‌ام

چون دلت بر من نبخشاید که من با عجزِ خویش

نیم‌جانی داشتم از غم به غم بخشیده‌ام

گر قبولم می‌کنی ورنه چه گویم حاکمی

کارِ من عشق است باری من ترا بگزیده‌ام

پیش ازین بودم نزاری بعد ازین آن نیستم

تا به تو پیوسته‌ام از خویشتن ببریده‌ام

بر لبم کس خنده‌ای هرگز ندید الّا مگر

در میان گریه بر احوال خود خندیده‌ام

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خاقانی

یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیده‌ام

زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیده‌ام

دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست

مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیده‌ام

بی‌میانجی زبان و زحمت گوش آن زمان

[...]

مولانا

هر که گوید کان چراغ دیده‌ها را دیده‌ام

پیش من نه دیده‌اش را کامتحان دیده‌ام

چشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کرد

من پس گوش از خجالت تا سحر خاریده‌ام

گر چه او عیار و مکار است گرد خویشتن

[...]

همام تبریزی

چشم خود را دوست می‌دارم که رویش دیده‌ام

عاشقم بر گوش خود کآواز او بشنیده‌ام

ای حریفان من در این مذهب نه امروز آمدم

عشق او در مجلس روحانیان ورزیده‌ام

چون سماع عاشقانش گرم شد روز الست

[...]

نسیمی

تا منور شد ز خورشید رخ او دیده‌ام

در همه اشیا ظهور صورت او دیده‌ام

از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت

تا چو موسی نطق آن شیرین‌دهان بشنیده‌ام

کافرم گر، دیده‌ام بی‌عشق او چندان که من

[...]

کلیم

روز و شب از بس که محو آن میان گردیده‌ام

موی می‌ترسم برآید عاقبت از دیده‌ام

صاحب آوازه در اقلیم گمنامی منم

نام خود را از زبان هیچکس نشنیده‌ام

اشک رنگین، داغ حرمان، زخم رشک مدعی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کلیم
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه