خدای عز و جل با خدایگان آن کرد
که هرگز آنرا والله شکر نتوان کرد
مقر دولت باقیش قطب گردون ساخت
حضیض همت عالیش اوج کیوان کرد
گذار دیده او را بصیرت دل داد
لطیف صورت او را نمونه جان کرد
گذار دیده او را بصیرت دل داد
لطیف صورت او را نمونه جان کرد
چو خار پشت ز انصاف او خدنگ انگیخت
چو سنگ پشت بر اعداش پوست زندان کرد
یمین دولت بهرام شاه که همت او
ز گوی خاک و خم چرخ گوی و چوگان کرد
بدور دولت او شرع پشت باز نهاد
ز بیم صولت او شرک روی پنهان کرد
ز بحر بخشش او ابر در بدامن برد
زنور فکرت او صبحدم گریبان کرد
خجسته بخت موافق برای خاطر او
مخالفان را از هم زد و پریشان کرد
خدایگانا منت خدای را که ز لطف
هلال ملک ترا همچو بدر تابان کرد
در جلالت رونق ز آب دریا یافت
گل سعادت منزل بصحن بستان کرد
معز دولت خسرو شه آن کزین حضرت
فسانه ای که ز کیخسرو است برهان کرد
بلند قدر خداوندزاده شاهی
که گرد گوی زمین چون سپهر جولان کرد
بگشت همچو سکندر کنون بکام رسید
که خاکپای ترا نام آب حیوان کرد
تبارک الله از آن ساعت خجسته چه بود
که بارگه را خرمتر از گلستان کرد
چو پای شاه ببوسید، هر که جانی داشت
هزار گوهر شادی ز دیده باران کرد
ز خاک بارگهش چون بتافت بوی بهشت
سعادت از رخ حورا بر او گل افشان کرد
خلیل وار چو فرزند خویش را خسرو
به حق سپرد و حوالت به فضل یزدان کرد
به دوست باز رسانید دوست کام چنان
که دشمنان را بهر فداش قربان کرد
کنون بگیرد عالم که قرة العینش
خلیل وار شده نصرت خراسان کرد
همیشه تا برود ذکر آنکه یوسف را
چنان بزرگ دعاهای پیر کنعان کرد
کنند یاد که چون موسی از کف فرعون
برست و مملکتش را تمام ویران کرد
بباد خسرو از شاهزاده برخوردار
که گرچه کرد سفر هم بحکم فرمان کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیر غازی محمود رای میدان کرد
نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد
زمین میدان بر اوج چرخ فخر آورد
چو شاه گیتی رای نشاط میدان کرد
فلک ز ترس فراموش کرد دوران را
[...]
نظام دولت و دین آنکه عدل شامل او
زمانه را بخوشی همچو باغ رضوان کرد
عمارت کرم اندر جهان اساس نهاد
بنای بخل بکلی خراب و ویران کرد
مگر بدرگه عالیش آگهی نرسید
[...]
خدای تا خم این برکشیده ایوان کرد
در او نشیمن ناهید تیر و کیوان کرد
به دست قدرت چوگان حکم و گوی سپهر
میان عرصهٔ میدان صنع گردان کرد
نشاند شعلهٔ خورشید در خزانهٔ شب
[...]
نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد
فتاده ام ببلایی، که شرح نتوان کرد
ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود
غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد
بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بیدل
[...]
بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد
بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد
درون سینه بذوقی نشست ناوک او
که ناله را ز برون آمدن پشیمان کرد
بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.