دگر چراغ که در طور حسن روشن شد؟
که نور وادی ایمن، وبال ایمن شد
ز دیده خون دلم باز عزم دامن کرد
چراغ دیده من مرده بود روشن شد
به کلبهام که دگر فال روشنایی زد؟
که آفتاب تهیدیدهتر ز روزن شد
به سینه فاصله زخمهای شمشیرت
به جرم بخیهزدن، صرف نوک سوزن شد
هنوز تخم امیدم نرسته بود از خاک
که برق حسرتم آمد شریک خرمن شد
مرا خصومت ایام، حیرت افزاید
که هرگزش نشدم دوست، از چه دشمن شد
نبسته بود کسی در به روی من قدسی
حقیقت قفسم سنگ راه گلشن شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل در وصف احساس عمیق و دردناک شاعر نسبت به عشق و جدایی سروده شده است. شاعر به نور و روشنایی اشاره میکند که به زندگیاش بازگشته و در عین حال از زخمها و ناامیدیها سخن میگوید. او احساس میکند که زمان و روزگار به او خصومت دارند و همیشه با احساس حیرت و سردرگمی دست و پنجه نرم میکند. در نهایت، شاعر حس میکند که حقیقت زندگیاش مانند قفسی سنگین شده و زندگیاش پر از دشواری و ناامیدی است.
هوش مصنوعی: آیا چراغ دیگری مشابه زیبایی که در کوه طور درخشان شد، وجود دارد؟ چرا که نور درهای که ایمن است، به نوعی بار گران و سنگینی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک میریزد و دلم از غم پر شده، اما حالا تصمیم گرفتم که دوباره زندگیام را ادامه دهم. نور چشمانم که قبلاً خاموش شده بود، دوباره روشن شده است.
هوش مصنوعی: آیا در کلبهام خبری از روشنی نیست؟ چرا که نور خورشید هم از واژهها و تصویرهایش کمنورتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زخمهایی که از شمشیر تو بر سینهام نقش بسته، به قدری عمیق و دردناکاند که برای درمان آنها فقط به دوختن سادهای با سوزن احتیاج نیست.
هوش مصنوعی: هنوز امید من به بار ننشسته بود، اما ناگهان آرزوهایم به شدت حسرتبار شدند و بر شانس من تاثیر گذاشتند.
هوش مصنوعی: مشکلات و چالشهای زندگی، مرا بیشتر گیج و سردرگم میکند، چرا که هرگز با کسی دشمنی نداشتم، پس چرا این گونه با من دشمنی میشود؟
هوش مصنوعی: هیچ کس در را به روی من نبسته بود، اما حقیقت و معنای عمیق زندگی باعث شد که قفس من به سنگ در راه گلستان تبدیل شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خاطرم گلهای گشت و دوست دشمن شد
دو دل چو شیر شکر بود سنگ و آهن شد
چو خانه سر کشتست عهد را بنیاد
ز هر طرف که نسیمی وزید روزن شد
مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت
[...]
بیا که بیتو سیاهی ز چشم روشن شد
ز گریه دیده ما همچو چشم روزن شد
جدا ز لعل لبت جام ماتمی دارد
زدم چو بر لبش انگشت گرم شیون شد
برای سوختن آماده ام چنانکه کسی
[...]
زگریه آینه هر دلی که روشن شد
چو اشک، مردمک حلقه های شیون شد
چراغ روز بود آفتاب در نظرش
ز سرمه دل شب دیده ای که روشن شد
هزار آه شود گر ز دل کشم یک آه
[...]
دلم شبی که خیال ترا نشیمن شد
چو آفتاب مرا داغ سینه روشن شد
کدام شمع کند خانه روشنم بیتو!
مرا که پرتو خورشید دود روزن شد
به منع گریه به چشم تر آستین چه نهم
[...]
به روز حشر تو را اگر جحیم مسکن شد
بسوزی ار به تنت از حدید جوشن شد
چرا زبان تو (صامت) ز بیم الکن شد
ز هول حادثه هر دو کون ایمن شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.