هیچ دلسوزی نداند چارهٔ کار مرا
شمع بگریزد اگر بیند شب تار مرا
دست هر کس را بهسان سبحه بوسیدم ولی
هیچکس نگشود آخر عقدهٔ کار مرا
همچو نقش پا ندارد بام و در ویرانهام
روزگار از بس که کوته ساخت دیوار مرا
مانده در قید لباسم زانکه گاهی مِی فروش
میستاند در گرو این کهنه دستار مرا
خوردنی زخم است و آشامیدنی خون جگر
چون کنم این سازگار افتاده بیمار مرا
گر سیهروزم ولی چون سرمه خواهانم بسی است
روشنی از من بود چشم خریدار مرا
نزد رندان قول و فعل من سند باشد کلیم
سهل باشد زاهد ار بد گفت اطوار مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجی که به آن مبتلاست سخن میگوید. او احساس میکند که هیچکس نمیتواند به او کمک کند و مشکلاتش را درک کند. خود را مانند شمعی میبیند که در شب تاریک از دست میرود. با وجود اینکه به دیگران محبت کرده و دست آنها را بوسیده، هیچکسی به او کمک نکرده است. او احساس میکند که روزگار او را به بنبستی کشانده و ناتوانیاش را نمایان کرده است. شاعر با توصیفاتی از زخم و درد، به ناامیدی و بیماریاش اشاره میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که اگرچه در موقعیت سختی قرار دارد، اما روشنایی و امیدی که در درونش وجود دارد، از او یک فرد ارزشمند میسازد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به درد من پی ببرد، اگر شمعی روشن باشد و شب تار مرا ببیند، از ترس میگریزد.
هوش مصنوعی: هرکسی را چون تسبیح بوسیدم و به او احترام گذاشتم، اما هیچکس نتوانست مشکل و گرفتاری من را حل کند.
هوش مصنوعی: زندگیام مانند نشانههای پا در یک ویرانه است و دیوارهایی که دور من هستند، به قدری کوتاه شدهاند که جا و مکانی برای من باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر اینکه گاهی شاهد فروشندهٔ شراب هستم، نمیتوانم این لباس قدیمیام را کنار بگذارم، زیرا او آن را به گرو میگیرد.
هوش مصنوعی: زخم خوردن همانند خوردن است و خون جگر مانند نوشیدن. حالا من چگونه میتوانم با این درد و رنج سازگار شوم که در بیمارستان افتادهام؟
هوش مصنوعی: هرچند که من در زندگی دچار مشکلات و سختیهای زیادی هستم، ولی به خاطر خواستههایم، همچون سرمه، روشنایی و جذابیتی دارم که برای دیگران ارزشمند است و باعث میشود که چشمهای آنان به من بدوزند.
هوش مصنوعی: در جمع رندان، قول و عمل من معتبر و قابل استناد است. اگر زاهدی با نقطهنظر من مخالف باشد، این موضوع برای من آسان و بیاهمیت است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس فرستاد به سر اندر عیار مرا
که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت
برهاناد ازو ایزد جبار مرا
ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا
مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا
به محالی و خطائی که تو را هست خیال
خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا
چند گویی که به یکبار زبونگیر شدی
[...]
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
باجگه دیدم و طیار ز آراستگی
عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
رخت کاول ز در مصطبه برداشتیم
[...]
به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
بفغانند مغان از من و از زاری من
شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا
ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای
[...]
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو برگیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
چون در افتاده ام از پای و ندارم سر خویش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.