گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ساقیا پیش آر باز آن آب آتش‌فام را

جام گردان کن ببر غم‌های بی‌انجام را

زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است

بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را

مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان

لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را

باده پیش آور که هنگامست اینک باده را

هیچگون روی محابا نیست این هنگام را

خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف نگیر

زلفکان خم خم و جام نبید خام را

مجلس عیش و طرب برساز و چون برساختی

پیش خوان آن مطرب مه روی طوبی نام را

هر کجا طوبی بود آنجا بود خلد برین

نزد ما پیغمبر آورده است این پیغام را