چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است
لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما
زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است
در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم
دیدهٔ اهل نظر گرد جهان گردیده است
تُرک چشم مست او دلها به غارت می برد
زلف طرّارش به هر موئی دلی دزدیده است
عشق سرمست است و با رندان حریفی می کند
عقل مخمور است و از زندان ما رنجیده است
از کرم ساقی ما مِی می دهد ما را مدام
بر سر ما آب رحمت گوئیا باریده است
هرکسی از لطف سلطانی نوائی یافتند
حضرت او نعمت الله را به ما بخشیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و عظمت معشوق است که چشم مردم به نور او روشن شده و بر دلها تأثیر گذاشته است. شاعر بیان میکند که عشق و شور و شوقی عمیق دارد و از زیبایی معشوق سخن میگوید. او احساس میکند که عشق مستی و سرمستی به همراه دارد و عقل انسان تحت تأثیر این عشق قرار گرفته و رنجیده است. همچنین، از کرم ساقی و رحمت او یاد میکند که همواره به دیگران مینوشاند و نعمتهایی از او نصیب میشوند. شاعر بهطور کلی بر نعمتها و لطفهای معشوق تأکید میکند و نشان میدهد که عشق و زیبایی او چقدر بر زندگی انسانها تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: چشم مردم زیبایی چهرهٔ ما را دیده است و به همین دلیل در چشم ما نیز مانند نور و روشنی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این صحبتهای ما ناشی از شوق و ذوق است. به حرفهای ما گوش کن، زیرا هیچ کس تا به حال چنین سخنانی نشنیده است.
هوش مصنوعی: در ذهن کسانی که به زیباییها توجه دارند، این تصور وجود دارد که برای دیدن چهرهی محبوب، به دور دنیا سفر کردهاند.
هوش مصنوعی: چشمهای خوشگذر او دلها را به راحتی میرباید، و هر کُنج زلف زیبایش دلی را فریفته و گرفته است.
هوش مصنوعی: عشق از شدت شوق و شادمانی به سر میبرد و با دوستان خوشگذران همراهی میکند. عقل اما در حالتی گیج و مستانه است و از مشکلات و قید و بندهای زندگی ما ناراحت و آزرده خاطر است.
هوش مصنوعی: ساقی با لطف و محبت خود، مدام به ما شراب میدهد و گویی باران رحمت بر سر ما میبارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از بخششهای یک پادشاه بهرهمند شده است، در حقیقت، نعمتهای خداوند را به ما هدیه داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است
پس که دیدهست روی او و نام او که شنیده است؟
هرکه بیند در زمان از حسن او کافر شود
ای دریغا کاین شریعت گفتِ ما ببریده است
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو تا رسی
[...]
تا خیال روی او را دیده در تب دیده است
مردم چشمم به خون در اشک ما غلتیده است
تا چرا با شمع رویش آتش تب یار شد
دل چو دود زلف او بر خود بسی پیچیده است
بر لبش هر داغ جانسوزی که بس تبخاله شد
[...]
تا بنام من زبان خامه ات گردیده است
از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است
بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب
قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است
من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای
[...]
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون
عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است
چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن
[...]
گل ندارد تاب دست انداز باد مهرگان
تا خزان آمد، دکان حسن را برچیده است
تا نباشی، یک قدم نتوان برون رفتن به سیر
بی تو، دل گاهی که از خود رفته، برگردیده است
ساغر عیشم که هرگز روی گردش را ندید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.