دلا بر چشم تر نه آستین را
چه میپوئی عبث روی زمین را؟
ز محراب دو ابروی تو پیداست
که با خود کرده روی کفر و دین را
ز موی پوست تخت فقر بافند
ملایک رشتهٔ حبلالمتین را
بغیر از عجب از تحسین ندیدم
بدل کردم به نفرین آفرین را
شکست ایام گوهرهای بیعیب
که سازد سرمه چشم عیببین را
ز نه خرمن که دارد کشت افلاک
نبینی بهرهور یک خوشهچین را
به حکاکی چه استاد است چشمت
کَند از جنبش مژگان نگین را
دوات از کلک فکرم سر نپیچد
عجب ربطی است با دست آستین را
کلیم آن می که کوه غم ز دل برد
نبرد از روی او چین جبین را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نخواهد هیچ اجسام زمین را
همیشه جوید آیات برین را
دریدند از هم آن نقش گزین را
که رنگ از روی بردی نقش چین را
نه بفروشم نه زر بستانم این را
که این بنیاد کردم بهر دین را
عزیزم داشت همچون جم نگین را
تواضع کرد چون گردون زمین را
ز هی فرخنده جائی خوش مقامی
که خجلت میدهد خلد برین را
نقوش دلفریب جانفزایش
ببرد آب نگارستان چین را
ندانم کین ارم یا باغ مینوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.