چشمت به فسون بسته غزالان ختن را
آموخته طوطی ز نگاه تو سخن را
پیداست که احوال شهیدانش چه باشد
جائیکه به شمشیر ببرند کفن را
معلوم شد از گریهٔ ابرم که درین باغ
جز باده به کف نیست هوادار چمن را
آب دم تیغت چو به خاطر گذرانم
خمیازه کند باز لب زخم کهن را
هر شمع که روشنتر از آن نیست درین بزم
روشن کند آخر ز وفا چشم لگن را
میخانه نشینیم نه از باده پرستی است
از دل نتوان کرد برون حب وطن را
بیسینهٔ روشن رخ معنی ننماید
آئینه همین است عروسان سخن را
زاهد نبرد نام کلیم، این ادبش بس
اول اگر از باده نَشُستست دهن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و فریبندگی غزالی اشاره دارد که چشمها را به خود جلب میکند. او بیان میکند که طوطی، با دیدن نگاه عاشقانه یار، سخن گفتن را آموخته است. شاعر به وضعیت شهدای عشق اشاره میکند که به خاطر وفاداری و شجاعتشان به طرز غم انگیزی جان میدهند. او از گریه ابر در باغ سخن میگوید و اینکه در این مکان فقط باده (نماد خوشی و عشق) وجود دارد. همچنین به شیرینی عشق و وفای عاشقانه اشاره میکند و نشان میدهد که عشق و وطندوستی او را به میخانه کشانده است، نه به خاطر پرستش باده. در پایان، شاعر به زاهدانی که به ظاهر خود را از عشق دور میکنند، انتقاد میکند و یادآور میشود که عشق واقعی در دل و معنای عمیق این شعر نهفته است.
هوش مصنوعی: چشمانت جاذبهای دارد که حتی غزالان ختن را تحت تاثیر قرار داده و طوطیها از نگاه تو نکتهها و حرفها را یاد گرفتهاند.
هوش مصنوعی: واضح است که وضعیت کسانی که جانشان را در راه آرمانها فدای میکنند، چگونه خواهد بود، زمانی که حتی در لحظه وداع با زندگی، با شمشیر به استقبال مرگ میروند.
هوش مصنوعی: از اشکهای باران مشخص شد که در این باغ تنها چیزی که وجود دارد نوشیدنی در دست است و کسی برای چمن اهمیت قائل نیست.
هوش مصنوعی: وقتی آب دم تیغ تو را میچشم، یاد زخمهای قدیمی به ذهنم میآید و دلزده میشوم.
هوش مصنوعی: هر شمعی که در این مهمانی روشنتر باشد، در نهایت وفاداری، باعث روشنی چشم لگن خواهد شد.
هوش مصنوعی: ما در میخانه نشستهایم، اما به خاطر عشق به باده نیست؛ بلکه نمیتوانیم از دل خود، محبت وطن را کنار بگذاریم.
هوش مصنوعی: بدون نمایی روشن و دلگرم کننده، خیالی از زیبایی و حقیقت دیده نخواهد شد. این موضوع همانند آن است که عروسان و سخنان زیبا بدون جلوه و ظاهر فریبنده، جذابیتی ندارند.
هوش مصنوعی: زاهد، نام حضرت کلیم را ذکر نکن، چرا که او ادب را در این میبیند که اگر از شراب دست بکشد، دهان خود را باز نکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واجب بود از راه نیاز اهل زمن را
در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست
رایش بصفا روی زمین را و زمن را
در رسته بازار هنر ملک خریدست
[...]
گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را
بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را
شاخ گل خوش بو به ره باد سحرگاه
بگشود سر نافه غزالان ختن را
شد لاله به خمیازه به یاد می لعلت
[...]
دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
در خاک کند کلفت من سرو چمن را
یوسف نه متاعی است که در چاه بماند
از دیده بدخواه چه پرواست سخن را؟
از داغ ملامت جگر ما نهراسد
[...]
گل با سر بازار بسنجد چو چمن را
بازر به ترازو ننهد خاک وطن را
بر سرو، نسیم سحری برگ گل افشاند
بنگر به گلستان دم طاووس چمن را
ای هم نفسان سیر چمن فرع دماغ است
[...]
بازآ که دل از داغ تو آراسته تن را
پر ساخته زین لاله سراپای چمن را
ای روشنی دیده چو گشتی ز نظر دور
زنهار فراموش مکن حب وطن را
جز نام تو حرف دگرم ورد زبان نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.