گنجور

 
جویای تبریزی

حبذا کشمیر و جوهر ناک او

حوض کوثر در بهشت آماده است

گر نه او آیینهٔ وجه الله است

دایما آبش چرا استاده است

سید تالابها می خوانمش

دیدهٔ بد دور کوثر زاده است

با هوایش بسکه کیفیت بود

هر حباب او سبوی باده است

هر شب از عکس کواکب گوئیا

آسمانی بر زمین افتاده است

غور نتوان کرد ته داریش را

با وجود آنکه لوحش ساده است

از حجاب آب و تاب حسن اوست

بر رخ مه گرنه رنگ استاده است

دایم از چشم بدش داراد دور

آنکه این حسن و جمالش داده است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode