مرو ای همنشین بیرون نگه در آتش من کن
چراغ گلخن از داغ دل دیوانه روشن کن
برون آ سرو من امشب چراغ حسن بر کرده
فضای کوی خود بر عاشقان وادی ایمن کن
دلی دارم مثال آینه ای طوطی قدسی
بیا چون صورت خود یکزمان آنجا نشیمن کن
فگندم خار خاری در دل از نظاره هر گل
من دیوانه را بی او که گفت آهنگ گلشن کن
تو باری ای که ره داری به گرد کعبهٔ کویش
دعایی در حق کار من آلوده دامن کن
به شام غم مبدل گشت روز کوته عمرم
فغانی گر نمی دانی نگاهی سوی روزن کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و longing خود به معشوق صحبت میکند و از او میخواهد که به زندگیاش روشنایی و امید ببخشد. او از آتش درونش و دلتنگیاش میگوید و میخواهد که معشوق با حضورش، درد و غم را از دلش بزداید. شاعر تصویرهایی از زیباییها و آثار عشق را به تصویر میکشد و از معشوق میخواهد که نگاهی به او بیندازد و در این زمان کوتاه زندگی، دلش را شاد کند. در کل، شعر بیانگر حسرت و آرزویی است که شاعر برای وصال معشوق دارد.
هوش مصنوعی: ای همصحبت من، نرو! در آتش من، چراغی روشن کن و دل دیوانهام را از شدت عشق و درد، روشنتر کن.
هوش مصنوعی: امشب ای سرو زیبای من، نوری از زیباییات بر افراز و فضای مسیر عشق را برای عاشقان امن و دلپذیر کن.
هوش مصنوعی: من دلی دارم مانند آینهای که میتواند زیباییها را منعکس کند. ای طوطی قدسی، بیا و لحظهای در آن دل من همچون چهرهات آرام بگیر و سکونت کن.
هوش مصنوعی: من در اثر دیدن هر گلی، به خودم میگویم که خارهایی در دل دارم. بدون او، هیچکس به من نمیگوید که به سراغ باغ و گلها بروم.
هوش مصنوعی: تو که به کعبهٔ محبوب نزدیک هستی، دعایی برای من کن و به مشکلات و نامناسبات من رسیدگی کن.
هوش مصنوعی: روزهای کوتاه عمرم به غم و اندوه تبدیل شده است. اگر نمیدانی چه بر من رفته، نگاهی به روزن بینداز و ببین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا با خار غم بگذار و گشت باغ و گلشن کن
پی آرایش بزم حریفان گل به دامن کن
تو شمع مجلس افروزی ، من سرگشته پروانه
مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن
مکن نادیده وز من تند چون بیگانگان مگذر
[...]
برون آی از نقاب و مشهدم را رشک ایمن کن!
چراغی بر مزار کشتگان خویش روشن کن!
گل شب زنده داری از ریاض زندگانی چین
متاع فیض بر بالای هم چون ماه، خرمن کن!
ز کتمان غمش تنگ آمدم، بی طاقتی رحمی
[...]
بیا ای بت دمی در کعبه از بتخانه مسکن کن
بگردان کعبه را بتخانه زاهد را برهمن کن
مکن محرومم از فیض نگاه گاه گاه خود
به چشم مرحمت گاهی نگاهی جانب من کن
کشد تا سرو و گل شرمندگی زان عارض و قامت
[...]
ز خاک کویش ای دل گاهگاهی دیده روشن کن
وگر ز آن هم نهای خرسند یاد از حسرت من کن
پی آسایش ای مرغ چمن در دام مسکن کن
شوی هر گه که دل تنگ از اسیر یاد گلشن کن
به آن حالم که در دل داشت شوق دیدنش عمری
[...]
بیا ای دل دمی بنشین و گوش هوش با من کن
ز دریای نصیحت گوهر غلطان به دامن کن
در این دشت مخوف هولناک پر خطر اول
ز خوف رهزنان دهر جان خویش ایمن کن
بیفشان در زمین سینه تخم معرفت آنگه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.