گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من
مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من
با کدورت بسکه بگذشت از غمت احوال من
در گذشتن سایه در پی داشت ماه و سال من
گردهٔ تصویر برخیزد غبار از تربتم
شد نهان در پرده های دل ز بس آمال من
نور شمع جان مرا در پرده هستی ازوست
می شود فانوس بزم آیینه را تمثال من
بسکه احوالم نهان در گرد کلفت گشته است
چون ورق گردان زمین را گرگشایی فال من
موج سان جویا خورد جوهر بهم آیینه را
دیده بگشاید اگر بر صورت احوال من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رشک میبردند شهری بر من و احوال من
کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من
طایری بودم من و غوغای بال افشانیی
چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من
بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت
[...]
می دود حاجت به راه خواهش از دنبال من
همت استغنا همی آرد به استقبال من
صدر عزت قرب می جوید به من، دشمن کجاست؟
تا ببیند رتبه عشق بلند اقبال من
عزتی دارم که گر پا دیر در جنت نهم
[...]
بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من
روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من
بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون
گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من
نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب
[...]
اوج گیرد رتبة افتادگی از حال من
تیرهبختی سر به گردون ساید از اقبال من
بس که در افتادگیها گرد بر رویم نشست
خاک بر سر میکند آیینه از تمثال من
من به راه وصل پویان روز و شب چون آفتاب
[...]
دلبر کاتب که می داند سراسر حال من
خط روی اوست فردا نامه اعمال من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.