گنجور

 
نظیری نیشابوری

می دود حاجت به راه خواهش از دنبال من

همت استغنا همی آرد به استقبال من

صدر عزت قرب می جوید به من، دشمن کجاست؟

تا ببیند رتبه عشق بلند اقبال من

عزتی دارم که گر پا دیر در جنت نهم

صد گره در کار رحمت افتد از اهمال من

شوق در رفتن به آن کویم نوازش می کند

عشق می بیند ز زیر چشم از دنبال من

سیر معنی تر ز رمز دوستانم در سخن

خامه می رقصد ز تحریر تن خون بال من

گرچه ناخوش تر ز هر روز است وقت روزگار

خوبتر از سال های دیگر است امسال من

روزگارم گر چنین با او «نظیری » بگذرد

رشک آید عالمی را بر من و احوال من

 
 
 
وحشی بافقی

رشک می‌بردند شهری بر من و احوال من

کرد ضایع کار من این بخت بی اقبال من

طایری بودم من و غوغای بال افشانیی

چشم زخمی آمد و بشکست بر هم بال من

بخت بد این رسم بد بنهاد و رنجاند از منت

[...]

صائب تبریزی

بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من

روی می مالد به خاک آیینه را تمثال من

بلبل من از حریم بیضه تا آمد برون

گل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من

نامرادی مطلب افتاده است در راه طلب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

اوج گیرد رتبة افتادگی از حال من

تیره‌بختی سر به گردون ساید از اقبال من

بس که در افتادگی‌ها گرد بر رویم نشست

خاک بر سر می‌کند آیینه از تمثال من

من به راه وصل پویان روز و شب چون آفتاب

[...]

سیدای نسفی

دلبر کاتب که می داند سراسر حال من

خط روی اوست فردا نامه اعمال من

جویای تبریزی

گر چنین در ضعف دایم بگذرد احوال من

مو برآرد دیدهٔ آیینه از تمثال من

با کدورت بسکه بگذشت از غمت احوال من

در گذشتن سایه در پی داشت ماه و سال من

گردهٔ تصویر برخیزد غبار از تربتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه