دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم
دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر
آنهمه لاف وفا آخر همین مقدار بود
یاری ظاهر چه کار آید خوش آن یاری که او
هم به ظاهر یار بود و هم به باطن یار بود
بر نیاوردن مروت بود خود انصاف بود
آرزوی خاطری گردور یک دم دار بود
کرد وحشی شکوهٔ بی التفاتی برطرف
درد سر میشد و گرنه درد دل بسیار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلسردی و بیوفایی در روابط انسانی است. شاعر به ناپایداری یاران و دوستیها اشاره میکند و میگوید که رفتن و نماندن افراد، به خصوص آنهایی که به ظاهر یار هستند، ناراحتکننده است. او همچنین بر ارزیابی باطن افراد تأکید میکند و دوست واقعی را کسی میداند که هم در ظاهر و هم در باطن یار باشد. در نهایت، شاعر از درد دل و نادیده گرفتن احساسات صحبت میکند و به بیتوجهی و بیمروتی مردم در روابطشان انتقاد میکند.
هوش مصنوعی: دیشب در کوچهای عجیبی، بیرحمیای رخ داد. کسی با تیغی در دست، بدون توجه و مراقبت، در حال گذر بود.
هوش مصنوعی: رفتن و نیامدن کار دشواری نیست، ولی ما باید با خودمان کنار بیاییم و در برابر دیدن کسی که دیگر نمیآید، خاموش و بیتفاوت باشیم. این وضعیت دردناک است.
هوش مصنوعی: عادت این گونه است، ای کسی که به زودی با من آشنا شدی، در پایان تمام آن ادعای وفا، تنها همین مقدار حقیقت وجود داشت.
هوش مصنوعی: داشتن یاری که فقط درظاهر کنار ما باشد فایدهای ندارد. بهتر آن است که یاری داشته باشیم که نه تنها در ظاهر بلکه در باطن نیز ما را یاری کند و همواره به فکر ما باشد.
هوش مصنوعی: به معنای این بیت میتوان گفت: اگر شخصی از خود مروت و بزرگمنشی نشان ندهد، در واقع انصاف را نادیده گرفته است. آرزوی از دل برآمدهای که در لحظهای به آن فکر میکند، میتواند او را به عمل کردن وادارد.
هوش مصنوعی: احساسات و دشواریهای ناشی از بیتوجهی و سختیهای زندگی، وقتی که به زندگی پرهیجان و آزادانه پرداخته میشود، کمتر میشود. اما اگر این شیوه زندگی نباشد، مشکلات و ناراحتیهای دل به شدت ادامه خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود
این متاع درد را در کوی او بازار بود
بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان
آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود
بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم
[...]
دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود
شب همه شب مونس جانم خیال یار بود
دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی
اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود
لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت
[...]
دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود
شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
با وجود روی جان افروز و قددلربات
عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل
[...]
دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
در میان خواب و بیداری دلم با یار بود
گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت
ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود
کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی
[...]
شب که جانم خسته از بیم وداع یار بود
نالههای خفته در دل بر لبم بیدار بود
لخت لخت دل ز مژگان سوی چشمم بازگشت
بینوا گویی چو من لب تشنه دیدار بود
کاروان گریه گویی از جگر آمد که دوش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.