دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود
شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
با وجود روی جان افروز و قددلربات
عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل
از غم عشق تو جان مجروح و دل افگار بود
چشم جادویت بغمزه می رباید دین و دل
در فسون و مکر این جادو عجب عیار بود
در شب تاریک هجران جان غم فرسوده را
هم خیال وصل جانان مونس و غمخوار بود
زاهد افسرده دل را نیست اقراری بعشق
زان سبب با عاشقانش دایما انکار بود
تا بتابید از جهان مهر جمال نوربخش
هرکه دیدم چون اسیری غرقه انوار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود
این متاع درد را در کوی او بازار بود
بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان
آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود
بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم
[...]
دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود
شب همه شب مونس جانم خیال یار بود
دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی
اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود
لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت
[...]
دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
در میان خواب و بیداری دلم با یار بود
گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت
ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود
کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی
[...]
دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم
دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر
[...]
شب که جانم خسته از بیم وداع یار بود
نالههای خفته در دل بر لبم بیدار بود
لخت لخت دل ز مژگان سوی چشمم بازگشت
بینوا گویی چو من لب تشنه دیدار بود
کاروان گریه گویی از جگر آمد که دوش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.