گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود

این متاع درد را در کوی او بازار بود

بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان

آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود

بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم

کاین همان مرغی ست یارب کاندر آن گلزار بود

می که گفتم چاشنی کن نی گمان بود بد

لیک مقصودم دوای سینه افگار بود

گر دلم دشمن گرفتی اینچنینش هم مسوز

کاخر ار امروز دشمن گشت، وقتی یار بود

دوش بیرون ریختم خونابه دل پیش چشم

عقل را محرم نکردم کاندر آن اغیار بود

دیده گر فردا مرا خصمی کند بر حق بود

زانکه مسکین بهر من بسیار شب بیدار بود

تا نگویی، ساقیا، کز می چنین بی خود شدم

داروی بیهوشیم آن شکل و آن رفتار بود

بیم تیغم نیست، لیکن این سر کم بخت را

دوست می دارم، که زیر پای تو بسیار بود

شب همی گشتم عسس، بگرفت در کویت مرا

درد کردش دل، ز بس نالیدن من زار بود

خسروا، دل بد مکن از نامرادیهای دهر

کاسمان را کین همه با مردم هشیار بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود

شب همه شب مونس جانم خیال یار بود

دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی

اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود

لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت

[...]

اسیری لاهیجی

دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود

شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود

با وجود روی جان افروز و قددلربات

عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود

مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل

[...]

محتشم کاشانی

دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود

در میان خواب و بیداری دلم با یار بود

گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت

ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود

کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی

[...]

وحشی بافقی

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود

تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود

رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم

دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود

رسم این می‌باشد ای دیر آشنای زود سر

[...]

فصیحی هروی

شب که جانم خسته از بیم وداع یار بود

ناله‌های خفته در دل بر لبم بیدار بود

لخت لخت دل ز مژگان سوی چشمم بازگشت

بینوا گویی چو من لب تشنه دیدار بود

کاروان گریه گویی از جگر آمد که دوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه