به آب و رنگ حسن او چمن نیست
به خوش حرفی لعل او سخن نیست
به جایی می رسد هر کس ز خود رفت
که امید ترقی در وطن نیست
اگر لعل است اگر یاقوت اگر می
به رنگ آن لب شکرشکن نیست
اگر بر آسمان رفته است خورشید
تکلف برطرف، چون ماه من نیست
اگر شمشاد اگر سرو ار صنوبر
به اندام تو ای گل پیرهن نیست
ز روی گرمت امشب چشم بد دور
تفاوت تا به شمع انجمن نیست
به روی آسمان حسن جویا
سهیلیی همچو آن سیب ذقن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخن کهز قول آن پیر کهن نیست
برِ پیران وبال است، آن سخن نیست
اساس هر دوعالم جز سخن نیست
که از کن هست گشت از لاتکن نیست
گلی چون سرو ما در هر چمن نیست
و گر باشد چنین نازک بدن نیست
به باریکی لبهاش ار سخن هست
در آن سوی میان باری سخن نیست
از آن حلوای لبها صوفیان را
[...]
دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست
به غیر عشق کاری نیست، ور هست
به غیر عشقبازی کار من نیست
چو رویت ماه گردون نباشد
[...]
حدیث او حدیث ما و من نیست
سخن کاینجا رسد دیگر سخن نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.