گنجور

 
جویای تبریزی

به آب و رنگ حسن او چمن نیست

به خوش حرفی لعل او سخن نیست

به جایی می رسد هر کس ز خود رفت

که امید ترقی در وطن نیست

اگر لعل است اگر یاقوت اگر می

به رنگ آن لب شکرشکن نیست

اگر بر آسمان رفته است خورشید

تکلف برطرف، چون ماه من نیست

اگر شمشاد اگر سرو ار صنوبر

به اندام تو ای گل پیرهن نیست

ز روی گرمت امشب چشم بد دور

تفاوت تا به شمع انجمن نیست

به روی آسمان حسن جویا

سهیلیی همچو آن سیب ذقن نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode